ابرسرگردان - جبران خلیل جبران

ابرسرگردان - جبران خلیل جبران

 

متن های زیبا از جبران خلیل جبران 

 

"جبران خليل جبران" در ششم ژانویه‌ي سال ۱۸۸۳، در خانواده‌ای مسیحی مارونی (منسوب به مارون قدیس) که به خلیل جبران شهرت داشتند، در "البشری"، ناحیه‌ای کوهستانی در شمال لبنان به دنیا آمد. وی به دلیل شرایط خانوادگی سختی که تجربه می کرد تصمیم گرفت نهایتا به سوی امریکا به همراه مادر خود کوچ کند. جبران در آمریکا به نگارگری پرداخت و در سال ۱۹۰۸ وارد فرهنگستان هنرهای عالی در پاریس شد و به مدت سه سال زیر نظر تندیسگر سرشناس، "اگوست رودن" درس خواند. وی در سال 1898 پس از تحصیلاتش در آمریکا وارد مدرسه الحکمة بیروت گردید. وی در ادامه زندگی خود سفری به پاریس داشت و مدتی در آنجا زندگی و از مصاحبت و همنشینی با بزرگان هنر و ادبیات آن کشور بهره برد و سپس دوباره به آمریکا بازگشت. این نویسنده متبحر و بزرگ در نهایت در سال 1931 چشم از جهان فرو بست. 

از آثار او می توان به: بالهای شکسته، اشک و لبخند، دیوانه، نامه ها، پیامبر و مسیح فرزند انسان اشاره کرد. 

متن زیر بخشی از نیایش های این نویسنده ی بزرگ می باشد: 

من، بشریت آشفته و ابرسرگردان هستم که در میان جهان هایی کامل و مردمی که قانونشان کامل و با نظم است می گردم. مردمی که افکارشان و رویاهایشان مرتب و در کتاب ها و دیوان ها ثبت شده است.
پروردگارا! این مردم، فضیلت هایشان را اندازه می گیرند و گناهانشان را با ترازو می سنجند و دارای دفاتر و فهرست های بی شماری هستند، اما بیهوده و ناقص که نه گناه شمرده می شود و نه فضیلت و روز ها و شب هایشان را به فصل هایی مدون و مرتب تقسیم بندی می کنند، آنگاه هرکاری را انجام می دهند:
خوردن، نوشیدن،خفتن،پوشاندن برهنگی خود و سپس به ستوه آمدن. کارکردن و بازی کردن و آواز خواندن و رقصیدن و سپس استراحت کردن. همه آن کارها را به جای خود و در وقت معینی انجام می دهند.
اندیشیدن و احسان کردن اما چون ستاره خوش یمن آرزو ها بر بالای افق دور دست طلوع می کند، از اندیشه و احساس باز می مانند.
با لبخندی بر دهان از همسایه می دزدند و با دستانی که منتظر قدردانی است، می بخشند، آنگاه با زیرکی می ستایند و با احتیاط سرزنش می کنند و روح را می کشند و تن را با بوسه ای می سوزانند و شب هنگاه دست ها را می شویند و گویی هیچ اتفاقی نیفاده است.
خدایا! مرا شکار شیر کن، پیش از آن که خرگوش را شکار من کنی...
خدایا! هیچ دشمنی ندارم.
اما اگر قرار است دشمنی داشته باشم، بگذار توانش برابر با توان من باشد.

منشورات
k