بخش‌ها:

شرح دعای سحر - فراز سوم

شرح دعای سحر - فراز سوم

اللهم انّی اسئلک من عظمتک باعظمها و کل عظمتک عظیمه.‏

‏‏ اللهم انّی اسئلک بعظمتک کلّها...‏

‏‏بار الها، از تو درخواست می‌کنم به بزرگ‌ترین عظمتت در حالی که همه عظمت تو ‏‎ ‎‏بزرگ است. بارالها، به همه بزرگی‌ات از تو درخواست می‌کنم.‏

‏‏تا بدین جا، بر سرّ قلب و بصیرت عقلت روشن شد که موجودات، از آسمان عوالم عقول و ‏‎ ‎‏ارواح گرفته تا زمین‌هایی که محل سکونت اجساد و اشباح است، همگی از حضرت ‏‎ ‎‏رحموت‌اند که تمام چیزها را فرا گرفته و از پرتوش تاریکی‌های عالم ماهیات نورانی ‏‎ ‎‏گردیده و با گسترش و بسط نورش تیرگی ذات موجوداتی که قابلیت دارند روشن شده ‏‎ ‎‏است. هیچ کس در عوالم عقول مجرده و انوار اسپهبدیه و مُثل نوریه و طبیعت سافل طاقت ‏‎ ‎‏مشاهده نور عظمت و جلال او و تاب نگریستن به حضرت کبریای متعالی را ندارد. پس، ‏‎ ‎‏اگر حضرت قهار به نور عظمت و هیبت بر آن‌ها تجلی فرماید، إنیّت همه [موجودات] در ‏‎ ‎‏نور عظمت و قهر او متلاشی می‌شود و پایه‌ آسمان‌های رفیع متزلزل می‌گردد و همه ‏‎ ‎‏موجودات از فرط عظمتش مدهوش می‌شوند. در روز تجلی نور عظمت، همه موجودات در ‏‎ ‎‏پرتو تابش نور عظمت او نابود می‌شوند و آن روز روز رجوع تامّ و روز بروز احدیت و ‏‎ ‎‏مالکیت مطلق است. در این روز، حق تعالی می‌فرماید: «‏‏لمن الملک الیوم‏‏»؛ ‏‏ملک امروز از ‏‎ ‎‏آن کیست؟‏‏ و چون به سبب درخشش پرتو نور جلال‌‌ و ظهور سلطنت مطلقه‌اش هیچ پاسخ ‏‎ ‎‏دهنده‌ای باقی نمانده تا جواب گوید، خود پاسخ می‌فرماید که «‏‏لله الواحد القهار‏‎[1]‎‏؛ ‏‏از آن ‏‎‏خدای واحد قهار».‏

‏‏این که پروردگار در این آیه خود را به واحدیت و قهاریت وصف کرده (نه رحمانیت و ‏‎ ‎‏رحیمیت) بدان سبب است که آن روز روز حکومت و سلطنت این دو اسم است (روز ‏‎ ‎‏رحمت روز بسط و افاضه وجود بوده است. به همین دلیل، خداوند هنگام فتح باب و ‏‎ ‎‏شروع کتاب الهی خود را به رحمانیت و رحیمیت توصیف فرموده است). روز عظمت و ‏‎ ‎‏قهاریت روز قبض و نزع به دست پروردگار است، لذا پرودگار خود را به وحدانیت و ‏‎ ‎‏قهاریت توصیف فرموده است. او در خاتمه دفتر [تکوین و تدوین] خود را به مالکیت ‏‎ ‎‏[توصیف فرموده] و گفته است: «‏‏مالک یوم الدین‏‏»‏‎[2]‎‏.‏

‏‏ناگفته نماند وجود روزی که پروردگار به عظمت و مالکیت در آن تجلی فرماید و ‏‎ ‎‏دولت آن دو اسم فرا رسد ضروری است، زیرا هر اسمی دولتی دارد که ظهور آن ضروری ‏‎ ‎‏و لازم است و روز ظهور دولت اسم‌هایی چون معید و مالک و اسم‌های شبیه آن دو روز ‏‎ ‎‏رجوع تامّ و نزع مطلق است. البته، این امر به عوالم فرودین اختصاص ندارد و در عالم ‏‎ ‎‏مجردات (از جمله عقول مقدسه و ملائکه مقرب) نیز جاری است. به همین سبب، در ‏‎ ‎‏روایت آمده که عزرائیل بعد از قبض روح همه موجودات به دست خداوند متعال قبض ‏‎ ‎‏روح می‌شود و خداوند متعال فرموده است: «‏‏یوم نطوی السماء کطیّ السجلّ للکتب‏‎[3]‎‏؛ ‏‎ ‎‏روزی که آسمان را مانند طوماری درهم بپیچم»‏‏ و نیز: «‏‏یا ایّتها النّفس المطمئنّة ارجعی الی ‏‎ ‎‏ربّک راضیة مرضیة‏‎[4]‎‏؛ ‏‏ای نفس مطمئنه، به حضور پروردگارت درآی در حالی که تو از او ‏‎ ‎‏خشنود و او از تو خشنود است».‏‏ و: «‏‏کما بدأکم تعودون‏‎[5]‎‏؛ ‏‏همان گونه که شما را در اول ‏‎ ‎‏بیافرید به سوی او باز می‌گردید»‏‏. و آیات دیگر.‏ 

‏عظمت از صفات جلال است و گفتیم که هر صفت جلالی جمالی در خود نهفته دارد. ‏‎ ‎‏اگر در قهر و عظمت پروردگار لطف و رحمت نهان نبود، هرگز موسی، عليه‌السلام، از ‏‎ ‎‏حالت غش و بیهوشی برنمی‌خاست و قلب هیچ سالکی قادر به شهود آن‌ها نبود و چشم ‏‎ ‎‏هیچ عارفی نمی‌توانست بر آن‌ها نظر اندازد، اما رحمت خداوند همه چیز را فرا گرفته ‏‎ ‎‏است. بنابراین، در هر عظمتی رحمتی است و در هر رحمتی عظمتی، چنانچه در دعای ‏‎ ‎‏کمیل بن زیاد از سید الموحدین و قطب الاقطاب العالمین امیرالمومنین، صلوات الله و سلامه ‏‎ ‎‏علیه، آمده است: ‏

‏‏«‏‏اللهم انی اسئلک برحمتک التی وسعت کل شیء‏‏؛ ‏‏خدایا به رحمتت که همه چیز ‏‎ ‎‏را فرا گرفته تو را می‌خوانم‏‏»...‏

‏‏«‏‏وبعظمتک التی ملأت کلّ شیء‏‎[6]‎‏؛ و به عظمتت که همه چیز را پر کرده است‏‏».‏

‏‏عظیم به اعتبار علوّ و کبریایش از اسماء ذات است و روشن است که موجودات در ‏‎ ‎‏جنب عظمت قدرت حق هیچ قدر و ارزشی ندارند و در عظمت شبیهی برای حضرت حق ‏‎ ‎‏وجود ندارد و همه عظیم‌ها در برابر عظمت او خاضع‌اند و عظمت هر عظیمی از اوست.‏

‏‏عظیم به اعتبار قهر و سلطنت خداوند بر ملکوت اشیاء و قرار داشتن کلیدهای غیب و ‏‎ ‎‏شهادت در دستان حق تعالی از اسماء صفات است. پس، خداوند متعال از نظر ذات و ‏‎ ‎‏صفت و فعل عظیم است. با توجه به عظمت فعل پروردگار، عظمت اسمی که پرورش یافته ‏‎ ‎‏اوست نیز روشن می‌شود و با توجه به عظمت آن اسم، عظمت ذاتی که این اسم از تجلیات ‏‎ ‎‏اوست ـ البته در حد توان و طاقت بشری ـ شناخته می‌شود.‏

‏‏در عظمت فعل خداوند همین بس که ثابت شده عالم‌های اشباح و اجساد و آنچه در ‏‎ ‎‏آن‌هاست نسبت به [عالم] ملکوت مانند یک لحظه در مقابل کل زمان است. عالم ملکوت ‏‎ ‎‏نیز در مقایسه با عالم جبروت همین وضع را دارد و اصلا میان آن دو نسبتی نیست. برای 

‏مثال، تعداد منظومه‌های موجود در آسمان که تاکنون کشف شده به چهارده میلیون منظومه ‏‎ ‎‏می‌رسد که هر یک از آن‌ها با افلاک و سیاره‌‌ها و اقمار تابعه‌شان به اندازه منظومه شمسی ‏‎ ‎‏یا به مراتب بزرگ‌تر از آن هستند و حتی منظومه شمسی ما به گرد یکی از آن‌ها ‏‎ ‎‏می‌چرخد. این در حالی است که فاصله خورشید تا کره نپتون ـ که دورترین سیاره منظومه ‏‎ ‎‏شمسی است ـ بر پایه تحقیقات جدید 27465 میلیون میل است. علاوه بر آن، شاید بر ‏‎ ‎‏طبق نظریات جدید منظومه‌های کشف نشده خیلی بیشتر از کشف شده‌ها باشد.‏

‏‏سید بزرگوار، هبة الدین شهرستانی‏‎[7]‎‏ ـ که زندگانی و توفیقش دراز باد ـ در کتاب ‏‏الهیئة ‏‎ ‎‏و الاسلام‏‏ در مساله چهاردهم در تعداد عالم‌ها و منظومه‌‌ها می‌گوید: ‏

‏‏دانشمندان معاصرعلم هیئت ثابت کرده‌اند که سیارات و اقمار و منظومه شمسی ما ‏‎ ‎‏همه از خورشید نور می‌گیرند و وسعت منظومه شمسی ما که به مدار نپتون محدود ‏‎ ‎‏می‌شود یکهزار و پانصد میلیون فرسخ است. یعنی اگر از نپتون نگاه کنی، خورشید ‏‎ ‎‏بزرگ را مانند یک ستاره کوچک [به اندازه یک گردو] می‌بینی. نتیجه این فاصله ‏‎ ‎‏نبودن نور خورشید در مداری دورتر از مدار نپتون است. بنابراین، محال است که ‏‎ ‎‏ستارگان ثابت نورشان را از خورشید ما بگیرند؛ زیرا خیلی بیش از نپتون از ‏‎ ‎‏خورشید فاصله دارند. مگر نمی‌دانی که فاصله برخی از ستارگان دنباله‌دار، چهارده ‏‎ ‎‏برابر فاصله نپتون از خورشید است؟ با این وجود، آن‌ها تحت جاذبه خورشید ما ‏‎ ‎‏هستند و در جاذبه ستاره دیگری نیستند؛ زیرا فاصله آن‌ها از ستارگان دیگر از ‏‎ ‎‏فاصله‌شان با منظومه ما بیشتر است. در تائید این مطلب همین بس که تلسکوپ‌هایی ‏‎ ‎‏که زحل را با همه دوری‌اش برای ما هزار بار بزرگ‌تر می‌کنند نمی‌توانند ستارگان ‏‎ ‎‏را از آنچه به چشم می‌خورند بزرگ‌تر کنند و فقط آن‌ها را کمی واضح‌تر نشان ‏‎‏می‌ دهند و در نهایت، آن‌هایی را که دیده نمی‌شوند می‌نمایانند. فاندیک در کتاب ‏‎ ‎‏ارواء الظماء‏‏ می‌گوید: نزدیک‌ترین ستاره به منظومه شمسی نهصد هزار بار دورتر از ‏‎ ‎‏ما نسبت به خورشید است. در مجله الهلال مصر (ص 478، سال 1909) آمده است: ‏‎ ‎‏نزدیک‌ترین ستاره به زمین ما دلفاست که پس از محاسبات دقیقی که انجام شده ‏‎ ‎‏اختلاف زاویه دید سالانه‌اش به اندازه یک ثانیه است و از این‌جا معلوم شده که ‏‎ ‎‏دوری آن از منظومه ما 000 / 000 / 000 / 000 / 20 میل است؛ یعنی بیست میلیون ‏‎ ‎‏میلیون میل. با این‌که نور در هر ثانیه 190000 هزار میل راه را طی می‌کند، نور آن ‏‎ ‎‏در مدت سه سال به ما می‌رسد. پس چه می‌گویی در مورد ستاره‌ای که نور آن در ‏‎ ‎‏مدت صد سال یا هزار سال یا بیشتر به ما می‌رسد؟ در کتاب ‏‏ارواء الظماء‏‏ آمده ‏‎ ‎‏است: ستاره‌ای که در مرتبه شانزدهم است فاصله‌اش از ما کمتر از 363 برابر فاصله ‏‎ ‎‏ستاره شعری از ما نیست و نور آن در مدت پنج هزار سال به ما می‌رسد. من ‏‎ ‎‏می‌گویم: پس، نظر تو در مورد ستاره‌ای که در مرتبه بیست و هشتم باشد، چیست؟‏‎[8]‎‏.‏

‏‏غرض از بازگویی سخن طولانی سید برای جلب توجه دعا‌کننده به عظمت سرزمین ‏‎ ‎‏خداوند و کلمات [مخلوقات] بود: ‏

‏‏«‏‏قل لو کان البحر مدادا لکلمات ربّی لنفد البحر. قبل ان تنفد کلمات ربّی ولو ‏‎ ‎‏جئنا بمثله مددا‏‎[9]‎‏؛ ‏‏بگو اگر دریا برای نوشتن کلمات پروردگارم مرکب شود خشک ‏‎ ‎‏خواهد شد پیش از آن‌که کلمات پروردگارم پایان پذیرد، هرچند دریای دیگری ‏‎ ‎‏نیز بدان ضمیمه شود‏‏». ‏

‏‏و‏‏قتی چنین من‏‏اسباتی در پست‌ترین و ننگ‌ترین عالم برقرار است، وضعیت عالم‌های ‏‎ ‎‏گسترده و با عظمتی که عالم اجساد و آنچه در آن است در برابر آن‌ها بسان قطره‌ای در ‏‎ ‎‏مقابل اقیانوس است و به راستی نسبتی میان آن‌ها نمی‌توان یافت و عالم اجسام در ‏‎ ‎‏کنارشان اصلا قابل ذکر نیست چگونه است؟‏ 


پاورقی

1. غافر / 16.
2. فاتحه / 3.
3. انبیاء / 104.
4. فجر / 27 و 28.
5. اعراف / 29.
6. اقبال الاعمال؛ ص706 ؛ مصباح المتهجد؛ ص774.
7. سید هبة الدین شهرستانی (1301 ـ 1386 ﻫ ) از مجتهدان و مصلحان بزرگ معاصر بود. ایشان از شاگردان مرحوم آخوند خراسانی، سید محمد کاظم یزدی و شیخ الشریعه اصفهانی بود. بر ضد استعمار انگلیس در عراق مبارزه می کرد و برای همین دستگیر و زندانی شد. از آثار او این ها را می توان برشمرد: رواشح الفیوض فی علم العروض، الهیئة والاسلام، نهضة الحسین، و ما هو نهج البلاغة.
8. الهیئة والاسلام؛ ص 278 و 179.
9. کهف / 109.

منشورات
k