پیامبر شناسی در صحیفه سجادیه

پیامبر شناسی در دعای دوم صحیفه سجادیه

نویسنده: یاسر جهانی پور

 

پیامبر شناسی در صحیفه سجادیه

 

چکیده:
پيامبر اسلام صلى‌الله‌عليه‌وآله در عين حالي كه امّی و درس نخوانده بود از كمالات برجسته انسانی برخوردار بود. مخالفين و معاندين وقتی در برابر قدرت معنوی و غيبی پيامبر عاجز می گرديدند او را به سحر و شعر و جنون و كهانت و امثال اين عناوين متهم می كردند. قرآن كريم از نظر مقامات غیبی و شهودی شامل مراتب نزول، کیفیت نزول بر قلب پیامبر، نزول دفعی و تدریجی، استقامت و محكمی معارف آن و اتقان معانی و اخبار غيب و اسرار خلقت، معجزة الهی و جاويد پيامبر اسلام می باشد. و لذا بزرگترين دانشمندان قرن حاضر كه قرن علم، فرهنگ و تكنولوژی است در برابر حكمت ها و مطالب بلند و پر از ارزش های انسانی، علمی، اخلاقی، عبادی، ‌تربيتی، اقتصادی و .... سر تعظيم و تسليم فرود می آورند و با پيشرفت علم هر روز مطلب تازه ای از آن بدست آمده و صد ها كتاب تفسير توسط مفسرين بزرگ برای آن نوشته شده است. اکنون در مقاله ای که پیش رو دارید نگاهی به مباحث فوق با بررسی چند خصلت از خصال بی شمار پیامبر اسلام صلى‌الله‌عليه‌وآله مقتبس از دعای دوم صحیفه سجادیه انداخته ایم. قطعا شرح خصال آن حضرت در حجم یک مقاله کوچک نمی گنجد؛کما اینکه کتابهای بسیاری نیز پیرامون آن نوشته شده است؛ اما از باب عرض ادب به ساحت مقدس آن حضرت و به مناسبت میلاد شریفش و نیز از باب تیمن و تبرک به نام محمد صلى‌الله‌عليه‌وآله چند خصلت از آن حضرت که در کلام امام سجاد وارد شده است را در حد چند صفحه شرح کرده ایم امید است که مقبول درگاه احدیت واقع شود.
واژگان کلیدی:
محمد صلى‌الله‌عليه‌وآله، قرآن، دین اسلام، آزار و اذیت پیامبر، انسان کامل.
مقدمه:
خداوند متعال - از سرِ حكمت، لطف و عنايت - برای تأمين نيازهای روحی و معنوی انسان ها، قوانينی (به نام دين) توسط پيامبرانش نازل فرمود و پيامبران الهی به هدايت و پرورش فكری انسان ها پرداختند تا اين كه رفته رفته انسان به درجه ای از ارتقای فكری رسيد كه توان پذيرش يك دين جاودانه را داشته باشد در همين هنگام خداوند تبارك و تعالی، دين اسلام را به عنوان كامل ترين دين به واسطه رسول گراميش محمد بن عبد الله صلى‌الله‌عليه‌وآله برای هدايت مردم فرستاد. دينی كه تمام جنبه ها و نيازهای انسان را مورد توجه قرار داده و برای كل زندگی انسان از قبل از تولد تا پس از مرگ برنامه ها و قوانينی مدونی دارد.
امام علی عليه‌السلام درباره ويژگی های دين اسلام فرمود: «به درستی كه دين اسلام، دين خداست كه برای خود برگزيد و به ديده عنايت خويش آن را پروراند و بهترين آفريدگان خود را مخصوص رساندن آن به مردمان گردانيد، ستون های آن را بر دوستی خود استوار داشت و با عزّت آن، ديگر دين ها را خوار و به سربلندی آن ديگر ملت ها را پست و بی مقدار كرد و به ارجمندی آن دشمنانش را بی اعتبار كرد...».
قرآن كريم در موارد متعددی به تكريم و معرفی شخصيت حضرت محمد صلى‌الله‌عليه‌وآله می پردازد. همچنین كلمات مولای متقيان علی عليه‌السلام مملوّ از بیان خصال و خصوصیات فردی و اجتماعی پیامبر اسلام است، همان كسی كه كودكيش را در دامان رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله و جوانيش را تحت تربيت های او گذرانده و بيشتر از هر كسی او را می شناسد. ایشان می فرمايد: «گرامی ترين درودها و افزون ترين بركات خود را بر محمد بنده و فرستاده ات، همان پيامبری كه ختم گذشتگان و گشاينده بسته ها و پيچيده ها بود، بفرست. دين حق را به حق آشكار كرد، از نادرستی ها و باطل هايی كه سر و صدا به راه انداخته بودند، جلوگيری نمود و صولت گمراهی را درهم شكست. همانطور كه با تمام قدرت سنگينی بار رسالت را تحمل كرد». گر چه سخن در موضوع اسلام و پيامبر آن (حضرت محمد صلى‌الله‌عليه‌وآله) در حدّ يك مقاله و يك كتاب و... نيست، ولی از باب آن كه آب دريا را اگر نتوان چشيد - هم به قدر تشنگی بايد چشيد، نكاتی را بیان کرده ایم. یکی در باب اسلام است که به عنوان كامل ترين و جامع ترين دين از طرف خداوند برای هدايت و سعادت بشر فرستاده شده و دیگری در باب حضرت محمد صلى‌الله‌عليه‌وآله به عنوان برترين مخلوقات است که کمال او سبب کمال دین و معجزه و امت اوست؛ همچنین به بررسی حدیث ما اوذِی نَبِی مِثْلَ ما اوذِيْتُ پرداخته و تفاسیر مختلف در باب این حدیث را بیان نموده ایم. همچنین صبر و توکل آن حضرت را در راه رسیدن به حق ذکر کرده و اشاره به جهاتی از سیره عملی ایشان نموده ایم. ادامه شرح دعا را در شماره بعد به انجام خواهیم رساند.
شرح:
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی مَنَّ عَليْنَا بِمُحَمَّدٍ نَبِيِّهِ - صلى‌الله‌عليه‌وآله - دُونَ الْأُمَمِ الْمَاضِيَةِ وَ الْقُرُونِ السَّالِفَةِ، بِقُدْرَتِهِ الَّتِی لا تَعْجِزُ عَنْ شَيْ‏ءٍ وَ إِنْ عَظُمَ، وَ لا يَفُوتُهَا شَيْ‏ءٌ وَ إِنْ لَطُفَ».
حمد و ستايش خداى را كه با نعمت وجود پيامبر بزرگوارش حضرت محمد صلى‌الله‌عليه‌وآله بر ما منّت نهاد و بر امتهاى پيشين و قرنهاى گذشته چنين منّتى نگذاشت. و اين نعمت بزرگ را با قدرت بى‏پايان خويش بر ما عطا نمود، قدرتى كه هيچگونه عجزى در آن راه ندارد و كوچكترين اشياء از حيطه قدرت و علمش ناپديد نخواهد شد.
مضمون اولین بخش از دعا شامل دو مطلب است. می فرماید خداوندا به محمد صلى‌الله‌عليه‌وآله بر ما منت نهادی چنانکه حضرت حق خود فرمود: «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنينَ اذْ بَعَثَ فيهِمْ رسولا مِنْ انْفُسِهِمْ يَتْلوا عَلَيْهِمْ اياتِه‏ وَ يُزَكّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الحِكْمَةَ وَ انْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفى ضَلالٍ مُبين» يعنى خدا بر اهل ايمان منّت نهاد كه فرستاده‏اى از خودشان در ميان آنها بر انگيخت كه بر آنان آيات او را بخواند و آنها را پاك گرداند و كتاب و حكمت «احكام و حقائق» را بياموزد هر چند از آن پيش در گمراهى آشكار بودند
این منت نهادن از چند جهت است که به اختصار اشاره می شود.
اول اینکه حضرت محمد کاملترین و مقرب ترین بندگان به درگاه خداوند است؛ زیرا مظهر اسم الله بوده که کاملترین و اعظم اسماء الهی است ولذا ما پیروان بزرگترین و مقرب¬ترین انبیای الهی هستیم و از این لحاظ، بهترین امت در بین امم انبیاء سابقه می باشیم. از عظمت مقام پیامبر نتایج بسیاری حاصل می شود. یک نتیجه اش آنکه سیره رسول اکرم برترین سیره انبیاء عظام و به تبع، سیره پیروان آن حضرت برترین سیره امم است. در حدیث مشهوری از پیامبر آمده است که ادّبنی ربّی فأحسن تأدیبی و نیز فرمود: انا ادیب الله و علیّ ادیبی یعنی من دست پرورده خداوندم و علی عليه‌السلام دست پرورده من است. در روایتی آمده است که «خداوند پیغمبرش را به بهترین وجه تربیت کرد و هنگامی که ادب را کامل کرد فرمود: تو همانا دارای اخلاق بزرگوارانه ای هستی و انک لعلی خلق عظیم پس از این بود که امر دین و امت را به او واگذار کرد تا بندگان خدا را راهنمایی و تربیت کند» و به همین جهت بود که او را الگوی تمام عیار قرار داد. لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة. سیره او در عبادت، مدارا و مردم¬داری، نظافت و آراستگی، برخورد با دشمن، زهد و ساده¬زیستی و ... همه نشان از کرامت و اعتدال او دارد. ربّ او الله و صراط او مستقیم ترین صراطهاست. إِنَّ رَبِّی عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقيم ‏ و قال تعالی ایضاً: «قُلْ إِنَّنی هَدانی رَبِّی إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقيمٍ ديناً قِيَماً مِلَّةَ إِبْراهيمَ حَنيفاً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكين» ‏ یعنی بگو يقيناً پروردگارم مرا به راه راست هدايت كرد، به دينى پايدار و استوار، دين ابراهيم يكتاپرست حق‏گرا، و از مشركان نبود. قرآن کریم امت اسلامی را امت وسط معرفی کرده است «وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهيدا » و همان گونه [كه شما را به راه راست هدايت كرديم‏] شما را امتى ميانه [ومعتدل و پيراسته از افراط و تفريط] قرار داديم تا [در ايمان، عمل، درستى و راستى‏] بر مردم گواه باشيد و پيامبر هم گواه بر شما باشد. امت وسط یعنی امتی معتدل و میانه رو. امام باقر عليه‌السلام از قول رسول خدا نقل فرموده است که «هر کسی رغبت و نشاطش به عبادت طبق سنت من باشد، هدایت شده است، و اگر مخالف سنت من باشد گمراه شده و عملش تباه خواهد شد. ای مردم بدانید من نماز می خوانم و می خوابم، روزه می گیرم و افطار می کنم می خندم و گریه می کنم؛ پس هر کسی از راه روشن من روی بگرداند از من نیست»
دوم آنکه چون پیامبر کاملترین موجودات است، دین او که اسلام است نیز تمامترین ادیان بوده و هیچ دینی در فضیلت و شرافت و تمامیت به دین اسلام نمی رسد؛ از هیچ امر خوبی فروگذار نکرده و هیچ منکری را واننهاده، تا هم امر به معروف کرده باشد و هم نهی از منکر. بر عباداتی تاکید فرموده که برترین و کاملترین عباداتند پس ما در دین نیز از دیگر ادیان با فضیلت تر هستیم. فی الواقع يكی از مهمترين ويژگيهای دين اسلام كه به عنوان آخرين دين برای هدايت و سعادت بشر تا روز قيامت معرفی شده، مسئله «جامعيت» آن است. بر اساس حكم عقل واضح است كه دين خاتم نمی تواند ناقص باشد، چرا كه خاتمه دادن به اديان با دينی كه كامل نيست باعث نقض غرض در هدايت بشر به سوی سعادت واقعی است. دين اسلام كه متكفل تأمين سعادت واقعی دنيا و آخرت مردم است، برنامه ها و ساز و كارهايی دارد كه به تمام شؤون و نياز های دنيوی و اخروی بشر اعم از فردی و اجتماعی، پاسخ مثبت می دهد به گونه ای كه در همة ابعاد و مقولات اجتماعی و فرهنگی، تربيتی، اقتصادی، سياسی و عبادی راهكار های نظری و عملی را در سطح كلان و جزئی ارائه می دهد. و این معنای جامعیت دین اسلام است. خداوند متعال در قرآن می فرمايد: ما فَرَّطنا فی الكتاب من شيء ما در قرآن هيچ چيزی را فرو گذار نكرديم. و يا می فرمايد: «و كتاب آسمانی را بر تو نازل كرديم كه روشن گر همه چيز است» امام باقر7 در اين رابطه می فرمايد: «به راستی خدای تبارك و تعالی، چيزی كه امت بر آن نيازمند باشند وانگذاشته و آن را در كتابش نازل كرده و برای رسولش بيان كرده است» پس دین اسلام برتر ازهمه ادیان است به واسطه جامعیتش؛ زیرا توجه به این نکته مهم است که همه اديان آسمانی كه از طرف خداوند توسط پيامبران برای هدايت بشر آمده اند، مشتمل بر يك سری دستورات جزئی و فروع عملی متناسب با ابعاد طبيعی و مادی آدمی و خصوصيات فردی و اجتماعی بشر هستند كه به مقتضای زمان ها و مكان های گوناگون تغيير می كند، لكن همه آنان در اصول مشتركند. اصولی همانند مسأله توحيد، وحی، رسالت، برزخ، قيامت و اموری از اين قبيل كه همان خطوط كلی است. به طوری كه حقيقت همه اديان را تسليم شدن در برابر مجموعه اين امور و قبول آنها تشكيل می دهد. چنانكه خداوند در آيه 19 سوره آل عمران می فرمايد: انّ الدين عند الله الاسلام . دين در نزد خدا، اسلام (و تسليم شدن در برابر حق) است پس حقيقت همه اديان آسمانی و ابراهيمی يكی است. چرا كه حقيقت دين عبارت است از تسليم شدن در برابر بيانی كه از طرف خدا در مورد عقايد و اعمال و يا در مورد معارف و احكام صادر می شود. لكن اختلاف و كثرت اديان يا از ناحيه ارائه چهره های گوناگون يك حقيقت واحده است كه در طی اعصار و قرون يكی پس از ديگری ظهور می يابد و يا آنكه به بيان دقيق تر متناسب با مراتب فهم و ادراك مردم از آن حقيقت اصيل است. در اين ميان بهتر بودن اسلام نسبت به اديان گذشته از جهت كاملتر بودن آن است و نه از جهت آنكه حقيقتی را در بردارد كه اديان گذشته فاقد آن حقيقت بوده اند چرا كه از سويی كاملترين اديان معرفی شده و از سوی ديگر هرگز نافی دين و شرايع گذشته نيست و آنها را باطل نمی داند. قرآن در اين باره می فرمايد: «وَأَنزَلْنَا إِلَيْك الْكتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكتَابِ وَمُهَيْمِنًا عَلَيْهِ» اين كتاب (قرآن) را به حق بر تو نازل كرديم در حالی كه كتب پيشين را تصديق می كند و حافظ و نگاهبان آنهاست.
سوم آنکه معجزه بزرگترین پیامبران، بزرگترین معجزه است و از منت¬های خداوند بر مسلمانان آنکه معجزه پیامبر خاتم را قرآن قرار داد که منشأ هدایت و سعادت نوع بشر بوده و در آن امر به خوبی¬ها و نهی از زشتی¬ها شده است. ظاهر قرآن که در دست ماست شفای جان های بيمار، هدايت، كرامت بخشی و تربيت معنوی افراد و جامعه است. چنانکه فرمود: «و َنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًی وَرَحْمَةً وَبُشْرَی لِلْمُسْلِمِينَ» و ما بر تو قرآن را نازل كرديم كه بيان كننده همه چيز و به ‌عنوان كتاب هدايت، رحمت و بشارت برای مومنان می باشد. و در آغاز سوره بقره مي‌فرمايد: «ذَلِكَ الْكِتَابُ لا رَيْبَ فِيهِ هُدًی لِلْمُتَّقِينَ» آن كتاب (قرآن) شكی در آن نيست، هدايتی است برای پرهيزگاران. قرآن‌كريم از طرف خالق بشر كه به تمام نيازهای او آگاه است، برای رساندن او به نقطه مطلوب توسط پيامبر اسلام صلى‌الله‌عليه‌وآله نازل شده است. قرآن بيان كننده اعتقادات، اخلاق و احكام عملی مي‌باشد. كه اهداف كلی قرآن مي‌باشد. خداوند متعال، در برخی از آيات، قرآن را نور و كتاب روشن معرفی كرده است. كتاب نوری كه انسان را به ‌وسيله آن از ظلمت‌ها بيرون مي‌آورد و به‌سوی نور مي‌رساند.«يَا أَهْلَ الْكِتَابِ قَدْ جَاءَكُمْ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمْ كَثِيرًا مِمَّا كُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْكِتَابِ وَيَعْفُو عَنْ كَثِيرٍ قَدْ جَاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُبِينٌ. يَهْدِی بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَيُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ بِإِذْنِهِ وَيَهْدِيهِمْ إِلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ...» ای اهل كتاب !تحقيقاً از طرف خدا نور و كتابی روشن به‌سوی شما آمده، خدا به آن هركسی را كه خواهان رضوان الهی باشد،هدايت مي‌كند و شما را از ظلمت‌ها و تاريكي‌ها به‌سوی نور و روشنايی خارج مي‌كند. خدای مهربان، قرآن را به‌عنوان شفای آنچه در دل‌ها و افكار است، معرفی مي‌نمايد: «وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ» به شرط آنکه همراه با تدبر و تعقل در آیات باشد. از تدبر در آیات است که خداوند در حق مومنان می فرماید: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَانًا وَعَلَی رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ» مؤمنين فقط اين‌گونه هستند كه ... و هنگامی كه آيات قرآن بر آن‌ها تلاوت شود ايمان‌شان زيادتر مي‌شود و بر خدا توكل می كنند. قرآن کریم اقیانوس بی کرانی است که رسیدن به اعماق آن جز برای معصومان میسر نیست. با این حال هم خود قرآن و هم خود معصومان به مردم توصیه می فرمایند که درآیات قران تدبر نمایند. قران کریم می فرماید: «كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ مُبارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آياتِهِ» «أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى‏ قُلُوبٍ أَقْفالُها» همچنین پیغمبر اکرم و ائمه اطهار عليهم‌السلام سفارش های بسیار در رجوع به قران و تدبر در ایات آن فرموده اند. به ویژه هنگامیکه فکر جامعه دچار آشفتگی و تیرگی گردد و شبهه هایی در میان مسلمانان رخ دهد که موجب انحرافات فکری و عقیدتی شود در چنین شرایطی تأکید شده است که حتماً به قران مراجعه کنید؛ «اذا التبست علیکم الفتن کقطع اللیل المظلم فعلیکم بالقرآن» هنگامی که فتنه ها همانند پاره های شب تیره شما را فرا گیرد به قرآن روی آورید. خداوند درآیات متعدد قران را ذکر معرفی کرده است از آن جمله میفرماید: «قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْرا» و همچنین فرمود: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُون»‏
قران به وجهه باطنی خود نیز معجزه است که در مباحث عرفانی از آن بحث شده و اکنون جای صحبت از آن نیست؛ اما خلاصه اش آنکه قرآن کلام خداوند در احدیت است. این مقام، مقام علم تفصیلی و کشف اجمالی است؛ پیش از این مرتبه که ما از نبودن عنوان مشیر از آن تحت عنوان مرتبه نام می بریم، اولین متکلم حضرت حق و اولین مستمع خود ذات است به لسان و سمع ذاتی. حضرت رسول که صاحب مقام برزخیت کبراست، به لحاظ آنکه واجد کاملترین مراتب ولایت بوده و ولوج در حضرت احدیت دارد، پس از حق تعالی در مرتبه ذات، اولین مستمع در بین مخلوقات است. او در فنای ذات پس از حصول مقام او ادنی که همان احدیت مطلقه است، تمام حقایق کلمات خداوند را در مرتبه قران یکجا دریافت نمود. در این مرتبه خبری از لفظ و الفاظ نیست؛ بلکه قرآن، عین کلام ذاتی است و چون بین این مرتبه از کلام و پیامبر هیچ واسطه ای نیست و لذا لفظ و سخنی به معنای آنچه متکلمین به کار می برند در بین نیست. قرآن در این منزل، پیش از هرگونه نزول تدریجی، بر قلب پیامبر یکجا نازل شده است. حقیقت و فهم کیفیت این قسم نزول، در عالم غیب، جز بر پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله میسور و مقدور نیست.
مطلب دیگر که از فراز ابتدایی دعای صحیفه سجادیه به دست می¬آید آنکه می فرماید: خداوند به قدرت و علمش، بر ما منت نهاد که محمد صلى‌الله‌عليه‌وآله رسول و پیامبر ما باشد. یعنی آنکه اگر پیامبر ما محمد صلى‌الله‌عليه‌وآله و دین ما اسلام و کتاب ما قرآن است، به قدرت خداست اما قدرتی که از روی علم و آگاهی به مصالح و مفاسد امم و خیر و صلاح آنهاست. معنای قدرت آن است که از انجام هیچ کاری عاجز نیست و معنای علم آن است که هیچ چیز حتی کوچکترین اشیاء نیز از تحت تصرف علم او خارج نیست پس به هر خیر و مصلحتی و شر و مفسده¬ای آگاه است.
«اللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ أَمِينِكَ عَلَى وَحْيِكَ»
پروردگارا پس بر محمد صلى‌الله‌عليه‌وآله كه امين وحى تو است درود فرست.
خداوند در قرآن می فرماید: «و ما ينطق عن الهوی ان هو الا وحی يوحي» وحی در اصطلاح عبارت است از «تفهيم يك سلسله حقايق و معارف از خداوند به انسانهای برگزيده ـ پيامبران ـ برای هدايت مردم از راه ديگری غير از راههای عمومی و شناخته شده معرفت همچون حس و تجربه و عقل و شهود عرفانی، تا اينكه پس از دريافت، آن معارف را به مردم ابلاغ كنند.» متخصصان علوم قرآنی و انديشمندان مسلمان اتفاق نظر دارند كه الفاظ و معانی قرآن و همين طور نظم و ساختار آنها، صنع وحی و كار خداست و پيامبر اكرم صلى‌الله‌عليه‌وآله كلمه ای كم يا زياد ننموده و تنها آن حضرت مهبط نزول وحی و ظرف نزول قرآن و رساننده وحی الهی به مردم است. و حاصل اين پيام و ارتباط غيبی همان دين الهی و كتاب آسمانی است كه به جامعه انسانی عرضه مي¬كند. و این معنای این عبارت است که امام سجاد فرمود امینک علی وحیک یعنی پیامبر رسم امانتداری در باب وحی را مراعات فرمود و آن را بی کم و کاست به مردم ابلاغ فرمود. انبیاء وحی را از سه طریق دریافت می¬داشته اند:
1. وحی مستقيم: در اين طريق، حقايق و معارف الهی مستقيماً بر قلب پيامبر نازل می شود. هيچ واسطه و حجابی در كار نيست و شايد اين دشوار ترين و سنگين ترين شكل وحی می باشد.
2. از آن سوی حجاب: در اين روش معارف الهی از طريق صوتی به گوش می رسد مثلا در يك شی خاص مانند بوته درخت، ايجاد شده باشد. در اينجا شخص ديده نمی شود، اما گويی كسی از پس پرده سخن می گويد.
3. وحی توسط فرشته: در اين طريق خداوند، فرشته ای را می فرستد تا حقايق الهی را برگوش و جان پيامبر بخواند.
از میان پیامبران پیامبر اسلام وحی را به هر سه طریق از حق تعالی دریافت داشته است. کاملترین نوع وحی، دریافت بی حجاب کلام الهی و تنزل آن بر قلب پیامبر است که از آن در مرام عرفانی تعبیر به کلام نفسانی می شود.
«وَ نَجِيبِكَ مِنْ خَلْقِكَ»
و شريفتر و بزرگوارتر از همه آفريدگان تو مى‏باشد.
ویژگی دیگر پیامبر که او را از دیگران ممتاز فرموده، شرافت و بزرگواری اوست که هم در سیره آن حضرت مشهود است و هم در گفتار او و این همه ثمره کرامت و تقوای او به درگاه خداوند است؛ البته تقوا دارای مراتب مختلفی است که تقوای انبیاء بالاترین، و تقوای پیامبر اسلام اتم مراتب تقواست اولین مرتبه تقوای عامه است که دوری از محرمات وکبائر می باشد. مرتبه بعد تقوای خاصه یا اجتناب از شبهات و مکروهات است. مرتبه دیگرش تقوای اخص است که اجتناب از نظر به دنیاست. برای مقربین اجتناب از نظر به غیر حق، برای مجذوبین، ترک وصول به مقامات و مکاشفات و هکذا برای هرگروهی، به مقتضای حال خود.
امام خمینی رحمه‌الله در ضمن شرح و توضیح پیرامون ورع به مراتب آن نیز اشاره کرده، می فرمایند: «از براى ورع مـراتـب بـسـيـار اسـت ، چـنـانـچـه ورع عـامه اجتناب از كبائر است ، و ورع خاصه اجتناب از مـشـتـبـهـات اسـت بـراى خـوف از وقـوع در مـحـرمـات و ورع اهـل زهـد اجـتـنـاب از مـبـاهـات اسـت بـراى احـتـراز از وزر آن ، و ورع اهـل سـلوك تـرك نـظـر به دنياست براى وصول به مقامات ، و ورع مجذوبين ترك مقامات اسـت بـراى وصـول بـه باب الله و شهود جمال الله، و ورع اوليا اجتناب از توجه به غـايـات اسـت. و آنچه در اين مقام بايد دانست آن است كه ورع از محارم الله پـايـه كـمـالات مـعـنـويـه و مـقـامـات اخـرويـه اسـت، و از بـراى هـيـچ كـس مـقـامـى حاصل نشود، مگر به ورع از محارم الله. و قلبى كه داراى ورع نباشد، بطورى زنگار و كدورت او را فرو مى گيرد كه اميد نجات بسا باشد كه از آن منقطع گردد. صفاى نفوس و صـقـالت آنـهـا بـه ورع اسـت. و ايـن مـنـزل بـراى عـامـه مـهـمـتـريـن مـنـازل اسـت، و تـحـصيل آن از مهمات مسافر طريق آخرت است. و فضيلت آن به حسب اخبار اهـل بيت عصمت:، بيش از آن است كه در اين اوراق مذكور گردد. و ما به ذكر بعض احاديث در اين باب اكتفا مى كنيم و طالب بيشتر به كتب اخبار رجوع نمايد»
مرحوم ملا مهدی نراقی رحمه‌الله می فرمایند: «بعضی از علماء ورع و تقوا از محارم الهی را به چهار درجه تقسیم کرده اند: اول، ورع اهل عدل و آن اجتناب از هر چیزی است که مستلزم فسق و گناهکار بودن است و موجب خروج از عدالت است. دوم ورع صالحین است. و آن اجتناب از شبهات است. سوم اجتناب است از انجام آن اموری که خوف آن می رود به حرامی با شبهه حرامی مبدل شود یا حرامی را به دنبال داشته باشد. چهارم ورع صدیقین است و آن اجتناب از هر چیزی است که برای خدا نباشد. چنانکه امام صادق  عليه‌السلام فرمود: تقوا برسه وجه است. اول تقوا از خوف نار و عقاب که همان ترک حرام است که در واقع تقوای عوام می باشد. دوم تقوای از خدا (نه از خوف جهنم) که ترک شبهات است و این مرتبه تقوای خواص است. سوم تقوای فی الله و آن ترک حلال است به خاطر دچار نشدن به شبهه»
«وَ صَفِيِّكَ مِنْ عِبَادِكَ »
و برگزیده تو از بندگانت.
برگزیده بودن پیامبر از میان بندگان به حسب استعداد و قابلیات ذاتی اوست که در حضرت علم الهی حاصل شده است. توضیح آنکه خداوند مخلوقی دارد كه به عنوان لب و خلاصه كل عالم و دارنده تمام كمالات مجموع عوالم بوده و او انسان كامل است. اين موجود، مخلوق خاص و مورد عنايت خاص حق‌تعالی است. انسان كامل، موجودی است كه مجموع اسمايی كه خداوند به نحو تفصيل و پراكنده در اشيا عالم ايجاد و ظاهر نموده، همه را يكجا در او ظاهر كرده است. پس انسان كامل آيينه تمام نمای حق، مثل اعلای او و مظهر همه اسما و صفات الهی است. به اين نكته همه عرفای محقق معترفند و آن را قبول دارند. امام خمينی در ابتدای دعای سحر مي‌فرمايد: «و اعلم ان الإِنسان هو الكون الجامع لجميع المراتب العقلية و المثالية و الحسية، منطوٍ فيه العوالم الغيبية و الشهادتية و ما فيها. كما قال اللَّه تعالي: وَ عَلَّمَ آدَمَ الأَسْماءَ كُلَّها» يعنی بدان انسان همان كون جامع جميع مراتب عقلی و مثالی و حسی است كه هم عوالم غيب در اوست و هم عوالم شهادت همچنان‌كه حق‌تعالی درباره او فرمود: علم جميع اسما را به آدم اموخت. با توجه به اين توضيحات معلوم مي‌شود كه چون انسان كامل علم تمام اسماء را داراست و هر اسمی در شي‌ای ظاهر است، پس انسان كامل به همه عوالم وجود احاطه دارد.
انسان كامل كسی است كه در سير صعودی، تمام مراتب وجودی را به لحاظ قابليت ذاتی اش پيموده باشد و يا به عبارتی جامع، دارای همه كمال های وجودی (در حدود امكان) باشد و نيز به لحاظ اوّل ما خلق الله، مظهر كامل اسماء و صفات خدای متعال باشد. بر همين اساس امام خمينی در كتاب شرح دعای سحر در بيان عظمت مقام او می فرمايند: «انسان، وجودی است كه تمام مراتب عينی، مثالی و حسّی در او جمع شده و عوالم غيب و شهادت و آنچه در آنهاست، در او پيچيده شده است.» مطلب فوق را حضرت امام از آيه شريفه «و علّم آدم الاسماء كلها »و از شعر منسوب به حضرت امير مؤمنان: اتزعم انك جرم صغير و فيك انطوی العالم الاكبر استفاده كرده و نتيجه گرفته است: پس او با عالم ملك، ملك است و با ملكوت، ملكوت و با عالم جبروت، جبروت است.
امّا در بيان صورت باطنی انسان، همان گونه كه انسان به حسب ظاهر داری صورتی است، به حسب حقيقت و مرتبه وجودی اش نيز صورت مناسب با آن مرتبه دارد. صورت حقيقی انسان، همان واقعيتی است كه در عالم امكان، عالی ترين مرتبه وجودی را داراست و در مرتبه خاص وجودی اش، مجلای صورت حق است. چنان كه هر موجودی به حسب مرتبه وجودی اش، مظهر صورت حق است. صورت، همان ظهور حق است. پس آنچه هست، ظهور حق است و اين كه در روايت بيان شده خداوند آدم را بر صورت خويش آفريده و از ديگر موجودات سخنی به ميان نياورده، شايد بدان جهت باشد كه آدم مظهر كامل صورت حق است. صورت حقيقی انسان، مساوق با انسان كامل است. يعنی از همان حيثی كه مي¬گوئيم اين موجود، انسان كامل است، از همان حيث، صورت حقيقی انسان است. مساوق بودن اين دو مفهوم در كلام امام خمينی 1چنين آمده است: «بدان كه انسان كامل، مَثَل اعلای خداوند و نشانه بزرگ اوست و همو مخلوق بر صورتش بوده و خليفه خدا بر خلقش است».
نتيجه آن كه صورت حقيقی انسان، همان صورت حق است كه به صورت تفصيل در كلّ هستی متجلّی است و اين همان انسان كامل است كه مظهر اسماء حسنای خداوند متعال می باشد و حمل انسان كامل بر صورت حقيقی انسان، حمل اولی است و قضيه داخل در قضيه تحليلی است. البته حمل صورت حق و نيز حمل اسماء حسنای الهی بر انسان كامل به نحو حمل شايع است، هر چند باز قضيه، همان قضيه تحليلی است. به اين معنا كه اتحاد مفهومی ندارند، يعنی از مفهوم انسان كامل نمی توان مفهوم صورت حق و يا مفهوم اسماء حسنای الهی را انتزاع كرد و تنها از طريق قراين و ادلّه به چنين نتيجه ای دست می يابيم.
پس صورت انسانی، بزرگترين حجت خداوندی بر خلق اوست. هر موجودی به حسب مرتبه وجودی اش، جايگاه خاصی را داراست و آن جايگاه، بيانگر تعيّن و تشخّص، ارزش وجودی و مقام قرب اوست و اين كه گفته می شود به لحاظ مرتبه وجودی اش، بدان جهت است كه صفات و اسماء، بدون وجود، تحقق و واقعيتی ندارند.
انسان مظهر اسماء و صفات است و به لحاظ اين مظهريت، جايگاه خاص او در نظام هستی آشكار می شود، تحقق اسماء و صفات بيانگر مرتبه وجودی او و مرتبه وجودی، گويای جايگاه و شأن خاص اوست. انسان كامل به لحاظ تقدم وجودی، دارای عالی ترين مرتبه وجودی در عالم امر است كه مصداق آن همان حقيقت محمديه می باشد. بنابراين اولاً او خليفه الهی در تمام هستی است. ثانياً ظهور اعيان ثابته بلكه همه اسماء الهی ناشی از تجلی اوست و ثالثاً حقيقتی است كه مظهر اسم اعظم است و آنكه چنين است، اسماء و صفات و اعيان از مظاهر فروع و اجزای او هستند و او محيط بر همه موجودات است. تمام مراتب وجود ـ از مرتبه عقل كه فعليت محض است تا مرتبه وجود هيولايی كه قوه محض است و هر ذره ای از مراتب وجود، در حقيقت تفصيل صورت حقيقی انسان و صورت انسان، مجموع صور عالم است. بنابراين انسان كامل چون مجموع اسماء و صفات الهی را دارا بوده و خليفه الهی است، صورت او همان صورت حق و مجموع صورت عالميان است. پس او لوح محفوظ و شاهد بر غايب و راه مستقيم و صراط (كه ملكوت راه دنياست) و... نيز هست كلمات وارد از اهل بيت عصمت و طهارت: مشحون از اين مطالب است از آن جمله از امام علی7 وارد است كه فرمود:
«و انا علم الله المخزون، انا العالم بما كان و ما يكون، انا صلوة المؤمنين انا صاحب المناقب، انا العرش و انا الكرسی و.... و به همين معنی محمول است آن چه از حضرت سيد الساجدين یه السلام وارد شده است كه انا ابن مكه و منا انا ابن زمزم و صفا و... » با عنايت به اين مطالب و امثال آن و احاديث وارد از اهل بيت عصمت و طهارت: مقام انسان كامل مشخص شده، حقيقت آن به قدر ميسور مكشوف می شود. با اين حال از اين نكته نبايد غافل شد كه حقيقت انسان كامل هيچ گاه بر احدی غير از خودشان وخداوند به تمام معنا كشف نخواهد شد.
«إِمَامِ الرَّحْمَة»
پيشواى رحمت.
یکی دیگر از خصال و ویژگی های پیامبر که در این دعا بدان اشاره شده، وصف پیامبر با پیشوای رحمت است.
امام الرحمه یعنی کسی که جلودار و علت رحمت حق تعالی و خود عین رحمت است. این خصلت از جهات مختلف قابل بررسی است. از وجه باطنی آنکه حقیقت محمدیه دارای دو وجهه و جهت است. به وجهه غیبی خود متجلی در هیچیک از مرائی ممکنات و اعیان علمی و عینی نیست، عین مشیت ذاتیه بلکه باطن فیض اقدس بوده و ظهور و بروزی در عالم ندارد. اما به وجهه ظهوری خود همان مشیت فعلیه و فیض مقدس و هویت ساریه در جمیع ممکنات می باشد. عرفا از این مقام تعبیر به مفتاح مفاتیح غیب و شهود نموده اند. امام خمینی فرموده است: «در ذوق عرفانی رابط، فیض مقدس و وجود منبسط است که مقام برزخیت کبرا و وسطیت عظمی را دارد و آن بعینه مقام روحانیت و ولایت رسول ختمی که متحد با مقام ولایت مطلقه علویه است می باشد.» مرحوم سید جلال الدین آشتیانی; در رساله زادالمسافر در باب مشیت فرموده است: «وجود منبسط حدّ ماهوی ندارد و به مقام و مرتبه‌ای مقید نیست و وجه باقی بعد از فنای جمیع اشیاء همین وجه الله و فیض مقدس و رحمت واسعه الهیه است که از آن به اعتباری به حقیقت محمدیه و حقّ ثانی و مشیت فعلیه و ماء ساری در اودیة امکانیه تعبیر شده است و از آنجایی که فیض حق در مقام ذات است ازلی و دایمی است و مخلوق زایل و فانی است و بین قدم و ازلیت فیض و حدوث مفاض و مخلوق منافاتی نمی‌باشد و فیض حق مثل ذات حق بلکه به تبع ذات حق دایمی و ازلی است»
بررسی وجه ظاهری کلام آنکه پیامبر اسلام صلى‌الله‌عليه‌وآله چون مظهر صفات رحمانی خداست، فلذا ظهور و نمود این خصلت در او بیشتر از دیگران است از جمله مدارا و مردم داری او و رفتار او با دوست و دشمن که حکایت از رحمت او و رحمت حق دارد؛ چه آنکه خداوند در قرآن رحمت پیامبر را از رحمت خداوند می داند« فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِك»‏ به سبب رحمت خداوند است که با آنان نرم خو هستی و اگر خشن و سخت دل بودی هر آینه از اطرافت پراکنده می شدند. نقل شده است که مردی به محضر آن حضرت مشرف شد او بر خود لرزید. پیامبر به او فرمود: «آسان بگیر و راحت باش. من پادشاه نیستم همانا پسر آن زنی هستم که خوراک او پوست بود.» امام حسین می فرماید: «از پدرم درباره روش رسول خدا با همنشینان پرسیدم فرمود: خوشرو، خوشخو، و نرم بود و خشن و درشتخو سبکسر، فحاش، و عیبجو نبود. خود را از سه چیز دور می داشت جدال، پرحرفی و گفتن مطالب بی فایده» آن حضرت با فقیران نشست و برخاست می کرد با آنان همسفره می شد و با دست خود به آنان غذا می داد اگر سه روز یکی از اصحاب خود را نمی دید از حال وی جویا می شد اگر در مسافرت بود در حقش دعا می کرد و اگر در منزل بود به دیدارش و اگر بیمار بود به عیادشت می رفت همچنینی در باب برخورد با دشمن از امام صادق عليه‌السلام  نقل شده است که هرگاه رسول خدا تصمیم می گرفت لشگری را برای جهاد گسیل کند عموم لشگر و خصوصا فرماندهان را به تقوا و ترس از خدا سفارش می کرد و می فرمود: «به نام خدا و در راه خدا با کافران بجنگید به آنان مکر نورزید، خیانت نکنید، بینی کشته ها را نبرید،کودکان را و کسانی که در کوهها و دیرها به عبادت مشغولند نکشید، درختان خرما را آتش نزنید و هیچ درخت میوه داری را قطع نکنید، زراعتی را آتش نزنید هیچ حیوان حلال گوشتی را پی نکنید»
به دلیل آنکه پیامبر خود واسطه در رحمت و علت رحمت و عین رحمت حق تعالی است، دین او که آموزه ها و تعالیم الهی اوست نیز تماما مصداق رحمت است. در آيات قرآن، پيامبر اسلام صلى‌الله‌عليه‌وآله به عنوان رحمه للعالمين معرفی شده است و خدا می فرمايد: «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمين»‏ يعنی ما تو را برای رحمت عالمين فرستاديم. بنابراين دين اسلام دين رحمت است و پيامبر آن پيامبر رحمت است. یکی از مصادیق رحمت دین اسلام آن است که قوانين دين به گونه ای قرار داده شده كه به خير و صلاح و نفع مردم باشد. به فرموده قرآن، خدا نمی خواهد بر ما سختی قرار دهد. بلكه می خواهد نعمت هايش را بر انسان ها تمام كند، بنابراين احكامی كه خدا برای ما تكليف كرده، سخت گيرانه نيست، بلكه برای پاكی انسان و رسيدن به سعادت است. مثلا وقتی وضو ضرر دارد برای شخصی، خداوند می فرمايد: تيمم كن و از اين قبيل احكام الهی دلالت بر رحمت بودن دين اسلام می كند یا خداوند در قرآن فرموده بر ضعيفان و اشخاص مريض و... سختی گرفته نمی شود مثلا برای كسانی كه توانايی ندارند حكم وجوب جهاد برداشته شده است. همچنین خداوند در قرآن می فرمايد: هر كسی كه يك حسنه انجام داد، ده برابر پاداش می گيرد ولی اگر يك سيئه انجام داد به مقدار همان يك سيئه جزا و عقاب می شود. يا فرموده هر كسی قرض بدهد چندين برابر خدا به او اجر و ثواب می دهد.
و يا به عنوان مثال انفاق كه در اسلام خيلی اهميت دارد پاداشش هفتصد برابر يا بيشتر می شود و برای استقامت كه ريشه تمام موفقيت ها و سعادت ها است، پاداش بی حساب ذكر كرده است.
«وَ قَائِدِ الْخَيْرِ، وَ مِفْتَاحِ الْبَرَكَة»
رهبر خير و كليد بركت .
در فصل قبل گفته شد که حقیقت محمدیه عین فیض منبسط است، پس هم خیر به دست اوست و هم کلید خزائن الهی است. فیض مقدس را مفتاح مفاتیح غیب و شکافنده پرده عدم و غیبت و کلید خزائن الهی نامیده‌اند. ظهور اعیان خارجیه ناشی از جریان این فیض است. قال الصادق الناطقعليه‌السلام :خلق الله المشیئة بنفسها ثم خلق الاشیاء بالمشیئة مشیت فعلیه همان حقیقت محمدیه به وجهه ظهوریش و مشیت ذاتیه، حقیقت محمدیه به وجهه غیبی اش است. فیض مقدس چون تجلیگاه ظهور اعیان و اکوان است، به همه عوالم احاطه داشته و در آنها جاری است.
وارد شده است که اول ما خلق الله نوری و از امام علی عليه‌السلام است که فرمود: انا آدم الاول و ایضاً قال انا القلم و...و هو عین المشیئة الساریة فی المهیمین اولاً و فی العقل و القلم ثانیاً و ورد عن الاولیاء المحمدیین نحن المشیئه و لذا عبر عن المشیئه بالحقیقه المحمدیه البیضا و العلویه العلیا و اول من بایعهم العقل الاول و لذا قیل انه حسنه من حسناتهم. حقیقت محمدی و علوی به تمام وجه عین مشیت فعلی(در وجهه ظهوری) و فیض مقدس و عین فیض اقدس(در وجهه غیبی) است. پس آن عقل کلی که از آن بحث شد تعین اول و اولین جلوه از جلوه های بسیار حقیقت محمدیه است. عقل اول بواسطه آنکه منبعث از نور حقتعالی و فیض مقدس اوست واجد تمام کمالات و حسنات بوده و از جمله بدیها و زشتی ها و نقایص مبرا و همراه مراتب خود از عقول جزئی واسطه واسطه در تجلی حق در مرائی ممکنات است. بنابراین «در قوس صعود حقیقت محمدیه همان تعین اول و مقام احدیت است و در مقام خلق و قوس نزول همان عقل اول است.»
«كَمَا نَصَبَ لِأَمْرِكَ نَفْسَهُ وَ عَرَّضَ فِيكَ لِلْمَكْرُوهِ بَدَنَهُ»
آنچنانكه براى اقامه امر و فرمان تو جان خود را در طبق اخلاص گذاشت. و بدن خود را در معرض سختيها قرار داد.
پیامبر اسلام بر خلاف انبیاء دیگر در امر رسالت خود موفق¬تر بود. پیروان انبیاء سابق، هیچیک به گستردگی و بزرگی امت اسلام چه به لحاظ کمیت و چه از نظر مقام قرب الهی نبودند. عواملی مختلف در موفقيت پيامبر اكرم9 نقش داشته است. یکی از مهمترین آنها ايمان پیامبر به هدف والای خود بود. ايمان به هدف، محرك باطنی انسان برای رسیدن به مقصد و مقصود اعلی است و سبب می شود مشكلات در نظر او آسان شود و پیوسته او را برای رسيدن به مقصد دعوت می كند، زيرا چنين فردی اعتقاد راسخ دارد كه سعادت و سيادت و خوشبختی و نيك فرجامی او وابسته به آن است.
وقتی به تاريخ مراجعه می كنيم، می بينيم كه از همان سال های اول علنی شدن دعوت پيامبر اكرم9 عليه‌السلام اشراف قريش با انواع و اقسام ترفندها، تهديدها و تطميع ها می خواستند پيامبر عليه‌السلام را از هدفش باز دارند ولی آن حضرت آن قدر در اين راه به هدف خود ايمان داشتند كه فرمودند: «اگر خورشيد را در دست راستم و ماه را در دست چپم قرار دهيد از هدف خود دست بر نخواهم داشت» قرآن نیز رمز كاميابی را علاوه بر ايمان به هدف، استقامت در راه رسيدن به هدف می داند و می فرمايد: «كسانی كه ايمان آورده اند، سپس در طريق تحصيل آن استقامت و بردباری نشان داده اند (به طور مسلم به هدف خواهند رسيد) و با نيروهای غيبی مؤيد می گردند». در تاريخ مشاهده می كنيم كه انواع تهمت ها، تمسخرها و آزار و رنج ها و حتی خطرات جانی را پيامبر اكرم9 به جان خريدند ولی با ايمان آوردن يك غلام، حضرت همه سختی ها را به فراموشی می سپرد و در راه خويش مستقيم تر و با استقامت بيشتر قدم بر می داشت. در کتاب محرق القلوب جناب عالم کامل ملا مهدی نراقی فرموده است: «و تا مدت متمادی به غیر علی بن ابیطالب و خدیجه خاتون احدی دیگر به وی نگروید و تابع دین مبین او نشد بلکه در دین و آئین وی همین دو نفر بودند و سایر مردم در مقام طعن و سبّ ایشان بودند و از کفار مکه غایت رنج و تعب به آن عالی نسب رسید و در میان دو همسایه ای خانه داشت که بدترین دشمنان بودند یکی ابولهب و دیگری عقبه بن ابی معیط که شب و روز در ایذای آن حضرت سعی نمودند و آنچه توانستند از مشقت به وی رسانیدند و ام جمیل حماله الحطب زن دست بریده ابولهب خار و خسک جمع کرده و سر راه آن حضرت ریخت و چون حضرت به نماز بیرون می رفت آنها را برمی گرفت و به طریق ملایمت می فرمود این چه نوع همسایگی است که با من می کنید؟ شخصی گوید که در بازار مکه مردی را دیدم که می گفت «قولوا لا اله الا الله تفلحوا »و شخص دیگر از عقب او می رفت و می گفت سخن این کذاب را نشنوید و سنگ بر او می زد چنانکه عقب او را خون¬آلود کرده بود پرسیدم که این دو شخص کیستند؟ گفتند: مدعی اول، محمد است و مکذّب ثانی، عمّش ابولهب است. و بالجمله اینقدر ایذاء و مشقت کفار نسبت به آن عالی¬تبار رسید که پایان ندارد و بعد از آنکه مامور به جهاد شد چه زخمها که در غزوات نسبت به آن فخر کائنات رسید.»
این همه تحمل سختی ها از جانب پیامبر اسلام صلى‌الله‌عليه‌وآله تنها در سایه توکل به خدا و صبر بوده است. چنانکه خداوند می فرمايد: «فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُلْ حَسْبِی اللّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ عَلَيْهِ تَوَكلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ». اگر آنها از حق روی بگردانند، بگو: خداوند مرا كفايت می كند. هيچ معبودی جز او نيست. بر او توكل كردم و او صاحب عرش بزرگ است. در جای ديگر می فرمايد: «وَ اصْبِرْ وَ ما صَبْرُكَ إِلاَّ بِاللَّهِ وَ لا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَ لا تَكُ فی ضَيْقٍ مِمَّا يَمْكُرُون‏» و شكيبايى كن، و شكيبايى تو جز به توفيق خدا نيست، و بر [گمراهى و ضلالت‏] آنان [و كارهايى كه انجام مى‏دهند] اندوهگين مباش، و از نيرنگى كه همواره به كار مى‏گيرند، دلتنگ مشو. توصیه خداوند به پیامبر مبنی بر توکل و صبر سبب می شد تا پیامبر بر آزارها و سختی های راه رسالت ایستادگی و مقاومت کند و همین یکی از اسباب توفیق او بود.
شرح یک روایت:
پیغمبر اسلام در روایتی فرمود: «ما اوذی نبی مثل ما اوذيت»‏ یعنی هیچ پیامبری به اندازه من اذیت نشد. تفاسیر زیادی از این روایت شده است که به چند مورد از آن اشاره می شود.
یکی تفسیر بلا و مصبتی است که به او در دوران حیاتش رسید. از مرحوم نراقی که در کتاب محرق القلوب فرموده است: «بلا متوجه ارباب ولا است و جفا لازم اصحاب اجتبا و تعب و محنت به اندازه کرامت و اصطفا است و معاف بودن از رنج و عنا از علامات بدبختی و شقا است من احبّ الله او احبه یصبّ علیه البلاء هر که خدا را دوست دارد یا خدا او را دوست دارد ریخته می شود بر او باران بلا از ابر محنت و عنا بر او ریزان شود و شادی و راحت از او گریزان گردد و هر تحفه مصیبتی که قوی تر است به جانب انبیاء فرستاده اند و هر دری که از محنت صعب تر است بر روی زمره انبایء گشاده اند و مخفی نیست که هر یک از محرمان خلوتخانه قدس و باریافتگان انجمن انس که در مقام قرب بیشتر، غم و مصیبت بیشتر است البلاء موکّل بالانبیاء ثم بالاولیاء ثمّ بالامثل فالامثل بلا و محنت پیغمبران دلسوزتر و صعب تر است از بلا و محن سایر مردمان بعد از آن بلای اوصیای پیغمبران و محنت خلفای ایشان عظیم تر و بیشتر است از مصائب و محن سائر امت و بعد از آن مصایب و شداید دوستان خدا و خلص مومنان مشکل تر و از این جهت سید عالم و مهتر و بهترین بنی آدم فرمودند: ما اوذی نبی مثل ما اوذیت بلی از وقتی که آن عالیجناب به دار وجود آمد همیشه مبتلا به مصایب و بلایا بود در حینی که در شکم مادر بود پدرش از دنیا رفت و به درد یتیمی گرفتار شد و چون به شش سالگی رسید، مادرش نیز وفات یافت و چون هشت ساله شد، جدش عبدالمطلب که متوجه امور و متکفل مهمات او بود از دنیا رحلت نمود و تا بیست و پنج سالگی، شبانی می کرد و با وجود بی کسی و بی یاوری، مامور به دعوت شد و چون درصدد دعوت برامد جمیع خلایق در مقام عداوت و دشمنی وی برامدند و انواع بی ادبی و مشقت به آن عالی همت به عمل آوردند بعضی او را ساحر گفتند و برخی او ار کاذب خواندند و جمعی او را به جنون نسبت دادند»
تفسیر دیگر از امام خمینی رحمه‌الله است که آزار و اذیت در حدیث مذکور را مربوط به تالمات جسمی پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله نمی داند بلکه آن را از منظر روحی مورد بررسی قرار می دهد و منظورشان را اینگونه بیان می¬کنند که هر چه مقام معنویت انسان قوی تر و لطافت روحی او بیشتر و به درگاه الهی مقرب تر باشد، به دلیل صاف و زلال بودن روح و قلب ‏و نورانیت باطنی، تالمات روحی انسان از عصیان و نافرمانی ها و گناهان و گرفتاری های مادی و معنوی خلق خدا و ... زیادتر است و چون پیامبر به لحاظ مقام معنوی و معرفتی خود افضل خلائق نسبت به حق تعالی است، عصیان امتش و نافرمانی های آنها نسبت به خداوند بیشتر از هر کسی او را آزار می دهد. از باب تشبیه «اشخاص ضعيف العقل و كم ادراك به مقدار ضعف عقل و ادراك خود از بليّات روحانيه و ناملايمات عقليه مأمون‏اند. به خلاف كسانى كه عقلشان كامل و ادراكشان شديد است، كه به مقدار كمال عقل و شدت ادراك خود بليّات روحانى آنها زياد شود. (پس) هر چه ادراكات كاملتر و روحانيت قويتر باشد، بليّات بيشتر و ادراك ناملايمات افزون گردد. و تواند بود كه فرموده حضرت رسالت پناه9، كه فرمود: «ما أوذى نبىّ مثل ما أوذيت» نيز به اين معنى برگردد. زيرا كه هر كس عظمت و جلالت ربوبيت را بيشتر ادراك كند و مقام مقدّس حق جل و علا را زيادتر بشناسد، از عصيان بندگان و هتك حرمت آنها بيشتر متأثر و متألم گردد، و نيز هر كس رحمتش و عنايت و لطفش به بندگان خدا بيشتر باشد، از اعوجاج و شقاوت آنها بيشتر اذيت مى‏شود، و البته خاتم النبيين صلى‌الله‌عليه‌وآله در اين مقامات و ساير مدارج كماليه از انبيا و اولياء و ساير بنى الانسان كاملتر بوده، پس اذيتش بيشتر و تأثرش بالاتر بوده است» همچنین ایشان در جای دیگر فرموده اند: «انبيا، ناراحت اگر مى‏شدند براى اين بود كه چرا بايد بندگان- اين مردمى كه آمدند در اين جا و بنده هستند- خودشان را مستقل بدانند و براى خودشان كار بكند و فساد بكنند، براى اين دلسوزى مى‏كردند. و احتمال من م ى‏دهم كه «ما اوُذِىَ نبىٌ مِثْلَ ما اوذيت» هم، اين معنا باشد. من احتمال مى‏دهم كه آن معرفتى كه رسول خدا داشت، ديگران نداشتند، مقاماتشان هر چه بود، به اندازه ايشان نبود. و هر چه مقامات بيشتر است راجع به معصيت‏هايى كه در عالم مى‏شود، بيشتر اذيت مى‏شود. اگر بشنود كه در آن سر دنيا يك كسى يك كسى را اذيت كرده اين ناراحت بشود، نه از باب اين كه شهر خودم است، نه از باب اين كه مملكت خودم است، اقرباى خودم است، از باب اين كه يك مظلوم در دنيا واقع شده. و لهذا مى‏بينيد كه حضرت امير آن طور مى ‏فرمايد كه وقتى كه آن چيز را از پاى يك ذمّى بيرون آوردند، مى ‏فرمايد مرگ براى انسان چطور است. از ظلم، بما أنَّهُ ظلْمٌ بدش مى‏آيد، نه از ظلمِ به خودم، از خوبى به آن طورى كه خوب است خوشش مى‏آيد. هر كس هم به هر كس خوبى كند، از باب اين كه خوبى است خوشش مى‏آيد. هر كس هم به هر كس ظلم كند، از باب اين كه ظلم است ناراحت مى‏شود. اين معنى، اين است كه يك انسانى بداند كه چى هست و كجا هست و كجا مى‏رود. همه اين بساط برچيده مى‏شود، لكن صحف ما برچيده نمى‏شود، هست، آن طرف است. پرده را الآن هم اگر بردارند، ما خودمان مى‏بينيم كه چه كرديم، چى هست، ديگران هم مى‏بينند، اگر ستاريت خدا نباشد.»
تفسیر دیگری از این حدیث در کلمات مرحوم فیض کاشانی رحمه‌الله است که می فرماید اذیت پیامبر نه از دست کافر و مشرک که از دست منافقان داخلی بود زیرا خطری که منافقان برای اسلام داشتند به مراتب بیشتر از خطر کفار و مشرکین بوده است. ایشان فرموده است: «از انواع موجودات هر نوع كه شريفتر است تفاوت ميان افراد آن نوع بيشتر كماينبة عليه قوله صلى‌الله‌عليه‌وآله «خيار الناس خيار العلماء و شرار الناس شرار العلماء» پس انسان كه اشرف انواع است بايد كه تفاوت ميان افراد او بيشتر باشد، از انواع ديگر و لهذا ورد فى بعضهم «أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ يَقُولُ الْكافِرُ يا لَيْتَنِی كُنْتُ تُراباً». بلكه چنانكه اشرف موجودات در سلسله عود ازين نوعست‏ بايد كه اخس موجودات درين سلسله نيز ازين نوع باشد، چه هيچ موجودى در مظهريت اسماى متقابله الهيه اتم از انسان نيست؛ پس همچنانكه اتم مظاهر اسم هادى، اشرف و اكمل افراد انسانست، اتم مظاهر اسم مفصل، اخسر و ارذل افراد تواند بود، چه ضلال از توابع هداست و ضال بالعرض هادى موجود، و خساستش بقدر شرف او. پس هر خليفه از خلفاى حق كه به جهت هدايت خلق مبعوث مى‏شود از انبياء و اوصياء شخصى به ازاى او مى‏باشد كه اضلال خلق كند از فراعنه و دجاجله و هرچند آن هادى اشرف باشد، آن مضلّ مقابله او اخسّ و ارذل باشد، و هر چند حقيت و بطلان طرفين بر عامه پوشيده تر و به يكديگر در نظر ايشان شبيه‏تر باشد اذيت ولى اللّه از عدو اللّه بيشتر باشد، و لهذا پيغمبر ما از جاحدان و منكران ظاهر آن مقدار آزار نمی كشيد كه از منافقان صحابه می فرمود: «ما اوذى نبىّ مثل ما اوذيت» همچنین مرحوم آیة الله سیّد محمد حسین طهرانی در کتاب معادشناسی و امام شناسی حدیث اذیت شدن پیامبر را مربوط به منافقان می داند ایشان فرموده است: «منافقين از كافران و مشركان بدترند؛ چون كافر و مشرك علناً و صريحاً می گويند: ما كافريم، و اسلام را قبول نداريم، و شريعت محمّد9 را نمى‏پذيريم؛ و مسلمين تكليف خود را با آنها می دانند؛ ولى منافق دَم از اسلام می زند، پيوسته تكلّم از ايمان و قرآن و عدالت می كند؛ و در باطن معتقد نيست و در صدد تخريب اسلام است. بر همين اساس است كه رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: «مَا أُوذِىَ نَبِىٌّ مِثْلَ مَا أُوذِيتُ». چون رسول الله از منافقين داخلى سخت در آزار بود. منافقين در مسجد رسول الله مى‏آمدند و نماز هم می خواندند، و خود را با مسلمين در اسلام سهيم و شريك می دانستند؛ ولى شبها تا به صبح در مجالس و محافل مخفيانه دور هم مى‏نشستند و كارهاى رسول الله را بيان می كردند و تمسخر و استهزاء می كردند، و براى اسلام نقشه‏هاى سرّى مى‏كشيدند، و با كفّار و مشركين در باطن دست داشتند.»
نفاق در آیات و روایات به شدت مذمت شده و با توجه به آیات قرآن، بعد از کفر، هیچ معصیتی به بزرگی آن نیست. نفاق و دورویی علاوه بر آنکه خود صفتی است بسیار زشت و قبیح که انسان شرافتمند هیچگاه متصف به آن نیست، دارای این صفت از جامعه انسانیت خارج، بلکه با هیچ حیوانی نیز شبیه نیست و مایه رسوایی و سرشکستگی در این عالم پیش اقران و امثال است ذلت و عذاب الیم در آخرت است.» با رجوع به قرآن می توان به برخی از ویژگی های منافقان عهد رسول الله آگاه شد و از آن طریق، میزان اذیت پیامبر از دست ایشان را فهمید.
1. اولین ویژگی منافقان در قرآن آنکه چیزی به زبان می گویند که در دل خلاف آن را پنهان کرده اند. به عبارت دیگر اهل نیرنگ و تدلیس و فریبکاری هستند. در دل خواهان شکست پیامبر اما در ظاهر خواهان پیروزی اویند، در دل او را لعن می کنند و در ظاهر دعا، در دل می دانند حق با اوست اما در ظاهر مخالف اویند. خداوند می فرماید: « وَ قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا قاتِلُوا فِی سَبِيلِ اللَّهِ أَوِ ادْفَعُوا قالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتالاً لاتَّبَعْناكُمْ هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِيمانِ يَقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ ما لَيْسَ فِی قُلُوبِهِمْ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما يَكْتُمُون»‏ به ايشان گفته شد بيائيد و در راه خدا نبرد كنيد يا (لااقل) از حريم خود دفاع نمائيد؛ گفتند: اگر ما ميدانستيم جنگى واقع خواهد شد از شما پيروى مى‏كرديم (اما مى‏دانيم جنگى نمى‏شود) آنها آن روز به كفر نزديكتر از ايمان بودند، با دهان خود چيزى ميگويند كه در دل آنها نيست و خداوند به آنچه كتمان مى‏كنند دانا است.
2. ویژگی دوم این جماعت آن بود که چون، انقیاد قلبی و ایمان محکمی نداشتند، تسلیم و اطاعت از خداوند و پیامبر برایشان سخت بود. به همین خاطر دائماً و با دلایل گوناگون از پذیرفتن حق، سر باز زده و می خواستند که از آن فرار کنند. یا آنکه کلام خدا، پیامبر و ائمه را چون مخالف عمل خود می دانستند آن را تفسیر به رای می نمودند. خداوند در باب این صفت منافقان می فرماید: «وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلى‏ ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَى الرَّسُولِ رَأَيْتَ الْمُنافِقِينَ يَصُدُّونَ عَنْكَ صُدُودا» و هنگامى كه به آنها گفته شود، به سوى آنچه خدا نازل كرده و به سوى پيامبر بيائيد، منافقان را مى‏بينى كه از قبول دعوت تو اعراض مى‏كنند.
3. خصوصیت دیگری که در ادامه بحث قبلی است، این است که منافقان چون ایمان قلبی نداشتند، انجام دادن فرایض دینی برایشان دشوار و غیر قابل تحمل بود. بنابراین اهل نماز و ذکر و دعا و تضرع و زاری به درگاه خداوند نبودند. «إِنَّ الْمُنافِقِينَ يُخادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ وَ إِذا قامُوا إِلَى الصَّلاةِ قامُوا كُسالى‏ يُراؤُنَ النَّاسَ وَ لا يَذْكُرُونَ اللَّهَ إِلاَّ قَلِيلا» منافقان مى‏خواهند خدا را فريب دهند در حالى كه او آنها را فريب مى‏دهد و هنگامى كه به نماز ايستند از روى كسالت مى‏ايستند، در برابر مردم ريا مى‏كنند و خدا را جز اندكى ياد نمى‏نمايند.
4. از دیگر خصوصیات عام منافقان آن بود که مردم را فریب داده و امر به منکر نموده و از معروف و نیکی ها باز می داشتند. گویی راه را اشتباه نشان داده و مردم را به سمت هلاکت سوق می دادند. «الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمُنْكَرِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوف» ‏ مردان منافق و زنان منافق همه از يك گروهند، آنها امر به منكر، و نهى از معروف، مى‏كنند.
5. از نشانه های دیگرشان آن بود که در دل، خداوند و وعده های او را قبول نداشتند، هر چند به زبان، به خاطر منافع و حفظ جان خود اسلام آورده بودند.«وَ إِذْ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِينَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلاَّ غُرُورا» به خاطر بياوريد زمانى را كه منافقان و آنها كه در دلهايشان بيمارى بود مى‏گفتند: خدا و پيامبرش جز وعده‏هاى دروغين به ما نداده‏اند. به همین خاطر پیوسته اظهار دوستی با کفار نموده و از اهل ایمان برائت می جستند. خداوند نیز چون از اسرار دلهای ایشان آگاه بود، به پیامبر خود تأکید می فرمود که اگر این جماعت اقرار به رسالت تو نمودند بدان که از دروغگویانند، زیرا در دل چیزی پنهان دارند، غیر آنچه بر زبان جاری می کنند. شهادت خداوند در مورد دروغگویی منافقان حقیقتاً کار را یکسره و تمام می کند. «إِذا جاءَكَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقِينَ لَكاذِبُون» هنگامى كه منافقان نزد تو مى‏آيند مى‏گويند ما شهادت مى‏دهيم كه حتما تو رسول خدايى- خداوند مى‏داند كه تو قطعا رسول او هستى- ولى خداوند شهادت مى‏دهد كه منافقان دروغگو هستند.
احتمال دیگر مورد بحث، نظرگاه عرفانی است که امام خمینی  مطرح نموده اند. ایشان در بیان یکی از مراتب صبر یعنی صبر عن الله اشاره فرموده اند هر چه عشق و هیمان نسبت به حق تعالی در وجود فردی بیشتر باشد، میزان دوری و جدایی از او نیز به همین میزان سخت¬تر است؛ خصوصا برای کسانی که فنای فی الله را ادراک نموده و به بقا رسیده اند؛ زیرا ایشان حقیقت وصال و شیرینی و لذت ملاقات با محبوب را درک نموده و از آن گذشته اند ولذا سخت ترین امور بر ایشان صبر از فراق حق تعالی بعد از وصال اوست. چون کاملترین نوع بشر و مقرب ترین شان به درگاه احدیت، پیامبر اسلام است ؛ پس میزان عشق او به حق تعالی، از هر کسی در این عالم بیشتر است ولذا درد ناشی از فراق حق پس از وصال، سخت ترین امور بر آن حضرت است. امام خمینی1 فرموده اند: «و امّا صبر عن اللَّه؛ پس آن صبر مشتاقين و محبوبين جمال است كه پس از ارجاع آنها به مملكت خود ناچار بايد صبر كنند، و از جمال جميل براى اطاعت خود او محجوب باشند، و اين اشقّ مراتب صبر است. و شايد يك معنى «ما اوذِی نَبِی مِثْلَ ما اوذِيْتُ» همين باشد؛ زيرا هر چه محبّت و عشق زيادتر باشد، صبر بر مفارقت بيشتر است؛ چنانچه علىّ عليه‌السلام نيز گويد: «وَ هَبْنِی صَبَرْتُ عَلى عَذابِكَ، فَكَيْفَ أصْبِرُ عَلى فِراقِكَ» .
احتمال دیگر عرفانی را نیز امام خمینی اینگونه بیان می دارند که چون پیامبر اسلام مظهر اسم اعظم الله و کاملترین نوع بشر و جامع جمیع صفات الهیه است خلاف مابقی انبیاء که هر یک مظهر یک یا چند اسم از امهات اسماء الهیه بوده اند، صراط او مستقیم ترین صراط و حقیقت او در حضرت علم یعنی عین ثابت محمدیه مظهر اسم الله و آگاه به جمیع اعیان و استعدادات آنها بوده و چون از وساطت عین ثابت او مابقی اعیان خلق شده و چنانکه در فصول قبل گفته شد در مرتبه ظهور نیز عین مشیت فعلیه و نفس رحمانی حق بوده و از مجرای او عالم خلق شده است سریان در همه موجودات داشته و نظر لطف و رحمت او پیوسته بر خلق جاری بوده است ولذا از این منظر تربیت مخلوقات حق تعالی و هدایت آنها به سوی حق و البته گاهی استفاده از غزوات و کشته شدن انسانها در جنگ ها هر چند اینان مشرک و منافق بوده باشند، سخت ترین امور بر پیامبر بوده است. البته عرفا بر این نکته پیش از این نیز توجه داشته اند. چنانکه شیخ اکبر محی الدین ابن¬عربی درباره لزوم احترام گذاشتن به انسان و حفظ کرامت او حتی در مورد کافران، سخنان زیبا گفته است. او بر آن است که هیچ کس جز خدا و فرشته اش عزرائیل نمی تواند دست اندر کار گشودن ترکیب انسانی گردد. منظور وی آن است که چون نشئه انسانی جامع غیب و شهود ظاهر و باطن و منقوش به نقش حق¬تعالی و بر صورت اوست، بنابراین کسی نمی تواند این ترکیب را به هم ریخته و اقدام به کشتن انسانها نماید مگر خدا یا کسی که به امر خدا چنین کند. پس انبیاء گاهاً اگر چنین عملی را انجام داده اند، به درگاه الهی استغفار کرده اند هر چند به فرمان خود حق تعالی با کافران جنگیده اند.
امام خمینی در خصوص این شرح و تفسیر از حدیث شریف فرموده است: «همت انبيا اين بوده كه همه را به آن مقام برسانند كه خودشان رسيدند، خصوصاً نبى اكرم صلى‌الله‌عليه‌وآله كه مأواى او اعلى درجه تجرد فوق الامكان و دون الوجوب بود و دعوتش هم به آنجا بود. در آن مقام شامخ، صفاى تجردى و قوت وجود به جايى مى‏رسد كه جذبه ذات مجذوب كرده و در آن منزل اعلى است كه تمام شئون ذاتى از اسماء و صفات به طورى متعادل است، كه نه آن بر اين غلبه دارد و نه اين بر آن، بلكه‏ همه به يك ميزان در جنب ذات است؛ يعنى در جهت وجودى و وحدتى همه اسماء و صفات هستند، نه اينكه وجهه تعينى و غيريتى و جهت كثرتى باشد و لذا فرمود: «إنَّ رَبِّى عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ »؛ رب محمّد صلى‌الله‌عليه‌وآله بر صراط مستقيم است. رسول اكرم صلى‌الله‌عليه‌وآله آن مقام شامخ را حائز بود كه در آن مقام اسمى را بر اسمى غلبه نبوده و ترجيحى ندارد، به خلاف مراتب و مقامات انبياى ديگر، كه در مقام آنها غلبه‏اى بوده و اسماء و صفات را تعديل نكرده‏اند و لذا در حضرت موسى عليه‌السلام مظهر قهرى بيشتر بود و در عيسى عليه‌السلام اسم رحمت غلبه داشت و حضرت يحيى عليه‌السلام خائف بود و هكذا انبياى ديگر. از بين انبيا، آنكه مقام شامخ داشته و هيچ غلبه اسمى در او نبود و با كمال استقامت بود، مقام نبى اكرم صلى‌الله‌عليه‌وآله بود. و چون از همه انبيا مقامش بالاتر بود، تنزل اين چنين موجود شريف از آن مقام منيع ناگوار است كه او را بفرستند كه با اين كبوترها باشد تا تربيتشان كند، چنين موجودى مجبور شد كه با اينها غزوات تشكيل دهد و جنگها كند، شايد حديث شريف ما اوذی نبی مثل ما اوذيت، اين معنى را برساند»

نتیجه گیری:
حضرت رسول اكرم صلى‌الله‌عليه‌وآله قبل از بعثت در پناه پروردگار متعال و دور از آلودگيها و عادات جاهليت رشد نمود. آن حضرت از نظر مروّت، بهترين و از نظر اخلاق نيكوترين بود، با حياترين و راستگوترين و امانتدارترين فرد محسوب می شد. از بدگويی دوری می جست و قومش بنا بر خصلتهای نيك آن حضرت وی را «امين» می ناميدند. آنطوريكه شواهد تاريخی غير قابل انكار گواهی می دهند پيامبر خدا از نظر تربيتی در نهايت درجات مكارم اخلاقی قرار داشته و به همين دليل از موقعيت اجتماعی خاص و منحصر به فرد برخوردار بوده است. پس از بعثت و اعلام نبوت نیز بیشتر از پیش، روحیات معنوی پیامبر نمایان و آشکار شد. در این مقاله برخی از مقامات معنوی پیامبر اسلام که در دعای دوم صحیفه سجادیه بدان اشاره شده را بررسی نموده و شرح دادیم. گفتیم که پیامبر اسلام کاملترین و مقرب ترین مخلوقات به درگاه ربوبی بوده ولذا دین او و معجزه او نیزکاملترین ادیان و معجزات و امت او برترین امم صالحه می باشند. پیامبر عین رحمت و اعتدال و دین او مصداق رحمت و اعتدال اوست. بر ماست که این دو خصلت را در خود تقویت کنیم تا از افراط و تفریط در امان باشیم.

- هر چه عشق و هیمان نسبت به حق تعالی در وجود فردی بیشتر باشد، میزان دوری و جدایی از او نیز به همین میزان سخت¬تر است؛ خصوصا برای کسانی که فنای فی الله را ادراک نموده و به بقا رسیده اند؛ زیرا ایشان حقیقت وصال و شیرینی و لذت ملاقات با محبوب را درک نموده و از آن گذشته اند ولذا سخت ترین امور بر ایشان صبر از فراق حق تعالی بعد از وصال اوست.

- در ذوق عرفانی رابط، فیض مقدس و وجود منبسط است که مقام برزخیت کبرا و وسطیت عظمی را دارد و آن بعینه مقام روحانیت و ولایت رسول ختمی که متحد با مقام ولایت مطلقه علویه است می باشد.

منابع:
1. قرآن کریم.
2. نهج البلاغه.
3. بحارالانوار، مجلسی، محمد باقر، تهران، دارالکتب الاسلامیه، بیتا.
4. كافی، کلينی، محمد بن يعقوب، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1410 ق.
5. جوادی آملی، عبدالله، شريعت در آينة معرفت، مركز نشر اسراء، چاپ دوم، 1378ش.
6. تفسير الميزان، طباطبایی، محمد حسین، ترجمه موسوی همدانی، دفتر انتشارات اسلامی، سال 1374ش
7. راهنماشناسی، مصباح یزدی، محمد تقی، قم، مرکز مدیریت، 1367ش.
8. شرح چهل حديث، امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1385ش.
9. جامع السعادات، ملامهدی نراقی، تعلیقات سید مهدی کلانتر، مطبعه نجف، 1383ق، افست موسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، قم سه جلد.
10. تعليقات بر شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، امام خمينی، قم ، پاسدار ، اسلام ، 1381ش.
11. شرح دعای سحر، امام خمينی، موسسه تنظيم و نشر آثار امام، 1381ش.
12. شرح مقدمه قيصری بر فصوص الحکم، آشتيانی، سيد جلال الدين، قم، بوستان کتاب، 1380ش.
13. آداب الصلاة، امام خمینی، موسسه تنظیم و نشرآثار امام ، 1381 ش.
14. شرح رساله زاد المسافر، سیدجلال الدین آشتیانی، قم، بوستان کتاب، 1390ش.
15. عیون اخبارالرضا، شیخ صدوق، تصحیح سید مهدی حسینی لاجوردی، ناشر رضا مشهدی، چاپ دوم.
16. تفيسر نمونه ، ناصر مكارم شيرازی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1374ش.
17. هستی از نظر فلسفه و عرفان، سیدجلال الدین آشتیانی، قم، بوستان کتاب، 1389ش.
18. طبری، محمد بن جرير، تاريخ الامم و الملوک، بيروت، موسسه الاعلمی، بی تا.
19. ابن شهر آشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، النجف الاشرف، المکتبه الحیدریه ، 1376ش
20. محرق القلوب، ملامهدی نراقی، قم، انتشارات سرور، 1390ش.
21. كلمات مكنونه، ملامحسن فیض کاشانی، تهران ، انتشارات فراهانى‏، 1360 ق.
22. معاد شناسى، سيد محمد حسين حسينى تهرانى‏،مشهد، نور ملكوت قرآن‏،1423 ق.‏
23. شرح حدیث جنودعقل و جهل، امام خمینی، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1387ش.
24. ابن عربی، فصوص الحکم، تصحیح ابوالعلا عفیفی، تهران، انتشارات الزهرا، 1370ش.
25. تقريرات فلسفه، امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1381ش.
26. صحیفه امام خمینی، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.

 

منشورات
k