بخش‌ها:

شرح دعای سحر - فراز چهارم

شرح دعای سحر - فراز چهارم

اللهم انّی اسئلک من نورک بأنوره و کلّ نورک نیّر. ‏

‏‏اللهم انّی اسئلک بنورک کلّه...‏

‏‏بارالها، از تو درخواست می‌کنم به روشن‌ترین نورت حال آن که همه نور تو روشنی‌ ‏‎ ‎‏است. بارالها، از تو به همه نورت درخواست می‌کنم.‏

 

‏‏بدان، گرامی‌ترین چیزی که از عالم ملکوت بر سالک راه حق وارد می‌شود و بزرگ‌ترین ‏‎ ‎‏چیزی که از سوی حضرت جبروت بر کسی که از سرزمین ستمگران هجرت کرده افاضه ‏‎ ‎‏می‌گردد و نفیس‌ترین خلعتی که او پس از در آوردن پای‌افزار ناسوت از طرف وادی ‏‎ ‎‏مقدس و بقعه مبارکه بر او پوشانده می‌شود و شیرین‌ترین چیزی که پس از کندن درخت ‏‎ ‎‏ملعون عالم طبیعت از شجره مبارکه در بهشت فردوس می‌چشد، گشایش سینه‌اش برای ‏‎ ‎‏پذیرش روح معانی و بطون آن و سرّ حقایق مکنون در آن‌هاست. آری، قلب سالک برای ‏‎ ‎‏تجرید از پوسته تعینات و برخاستن از گورستان هیئت‌های تاریک گشوده می‌شود و گرد و ‏‎ ‎‏غبار عالم طبیعت را از خود به دور می‌افکند و از دنیا به آخرت رجوع می‌کند و از تاریکی ‏‎ ‎‏تعین به نورانیت ارسال می‌رسد و از درکات نقص به درجات کمال راه پیدا می‌کند. از این ‏‎ ‎‏درخت مبارک و چشمه زلال، درهای تأویل برای دل‌های سالکان گشوده می‌شود و در ‏‎ ‎‏شهر دانشمندان راسخ وارد می‌شوند و از طریق حس به منازل کتاب الهی سفر می‌کنند، زیرا ‏‎ ‎‏برای قرآن منازل و مراحل و ظواهر و باطن‌هایی است که پایین‌ترین مرحله آن در پوسته ‏‎ ‎‏الفاظ و گورهای تعینات قرار دارد؛ چنانچه در حدیث آمده است: ‏

‏«‏‏إنّ للقرآن ظهرا وبطنا وحدّا ومطلعا‏‎[1]‎‏؛ ‏‏همانا قرآن ظاهری و باطنی و حدی و ‏‎ ‎‏مطلعی دارد‏‏».‏

‏‏این آخرین منزل برای زندانیان تاریکی‌های عالم طبیعت است و مراتب دیگر آن برای ‏‎ ‎‏کسانی است که از پلیدی‌ها و آلودگی‌های عالم طبیعت پاک گشته‌اند و با آب زندگی از ‏‎ ‎‏چشمه‌های صاف و زلال وضو گرفته‌ به دامن اهل بیت عصمت و طهارت چنگ زده‌اند و ‏‎ ‎‏به درخت مبارک پیوسته‌اند. به دستاویز محکمی که گسسته نمی‌شود تمسک کرده و به ‏‎ ‎‏ریسمان محکمی که پاره نمی‌شود دست زده‌اند تا تأویل و تفسیر آنان بر پایه رأی و از ‏‎ ‎‏پیش‌خود نباشد، زیرا تأویل قرآن را جز خدا و راسخان در علم کسی نمی‌داند.‏

‏‏پس، وقتی سینه‌ سالک برای پذیرش اسلام گشاده گردید و بر هدایت و نوری از ‏‎ ‎‏پروردگارش قرار گرفت می‌فهمد که نور در این مصداق‌های عرفی منحصر نشده و از ‏‎ ‎‏اعراضی نیست که فقط سطوح اجسام تاریک با آن روشن می‌شود و اجسام را برای دیدن ‏‎ ‎‏چشم و با شرایط خاصی روشن می‌کند و در دو لحظه خود را نمی‌تواند نگه دارد، بلکه ‏‎ ‎‏برای او معلوم می‌شود علم نیز نوری است که خداوند در قلب هر یک از بندگانش که ‏‎ ‎‏بخواهد می‌افکند‏‎[2]‎‏. و حقیقت نور که در ذات خود ظهور داشته باشد و غیر خود را نشان ‏‎ ‎‏دهد در علم به گونه‌ای تمام‌تر و نحوه‌ای روشن‌تر و محکم‌تر نمود دارد. پس، نور علم در ‏‎ ‎‏همه مدارک جلوه‌گر است، بلکه در آینه‌هایی که برتر از مدارک است، مانند نفوس کلی ‏‎ ‎‏الهی و عقول مجرد قدسی و فرشتگان پاک و پاکیزه، نیز نمایان است و به واسطه آن، نهان ‏‎ ‎‏اشیاء بسان ظاهر آن‌ها آشکار می‌شود. و علم نوری است که به عمق زمین و آسمان‌های ‏‎ ‎‏دور دست نفوذ می‌کند و خود او در گذر شب‌ها و روزها باقی می‌ماند؛ حتی برخی مراتب ‏‎ ‎‏آن از زمان و موجودات زمانی گذر می‌کند و برای آن مکان و موجودات مکانی در هم ‏پیچیده می‌شود.‏

‏‏بعض مراتب علم به وجوب حق تعالی واجب است و بر زمین‌ها و آسمان‌ها گسترش ‏‎ ‎‏یافته است. و اوست که بر همه چیز احاطه علمی دارد. در این زمان است که گاهی برای ‏‎ ‎‏قلب سالک به فضل خداوند و بخشش او کشفی حاصل می‌شود و او می‌فهمد که نور همان ‏‎ ‎‏وجود است و در دار هستی به غیر او نور و ظهوری نیست و همه نورها و ظهورها به او باز ‏‎ ‎‏می‌گردد: «‏‏یا منوّر النور‏‎[3]‎‏؛ ‏‏ای نورانی‌کننده نور‏‏»، «‏‏یا جاعل الظلمات والنور‏‎[4]‎‏؛ ‏‏ای قراردهنده ‏‎ ‎‏تاریکی‌ها و نور‏‏»، «‏‏الله نور السموات والارض‏‎[5]‎‏؛ ‏‏خداوند نور آسمان‌ها و زمین است‏‏».‏

‏‏و نورانیت نورهای عرضی و علوم با همه مراتبش از خداست، و گرنه ماهیات آن‌ها ‏‎ ‎‏همه تاریکی‌هایی است که برخی تاریک‌تر از بعض دیگرند و تیرگی‌های متراکمی است که ‏‎ ‎‏برخی در یکدیگر فرو رفته‌اند. پس، نورانیت عالم‌های ملک و ملکوت و ظهور پردگیان ‏‎ ‎‏قدس و جبروت همه از نور اوست و او نور مطلق و ظهور صرف، بدون هیچ‌گونه تاریکی و ‏‎ ‎‏تیرگی، است و دیگر مراتب نور از نور اوست که در دعای کمیل هم به آن اشاره شده ‏‎ ‎‏است: «‏‏وبنور وجهک الذی اضاء له کلّ شیء‏‏؛ و به نور وجهت که همه چیز به سبب آن ‏‎ ‎‏روشن شده است».‏

‏‏در کتاب ‏‏کافی‏‏ از علی بن ابراهیم قمی، از حسین بن عبدالله الصغیر، از محمد بن ابراهیم ‏‎ ‎‏جعفری، از احمد بن علی بن محمد بن عبدالله بن عمر بن علی بن ابیطالب، از امام صادق، ‏‎ ‎‏عليه‌السلام، روایت شده است که:‏

‏‏«‏‏ان الله کان اذ لا کان، فخلق الکان والمکان. وخلق نور الانوار الذی نوّرت منه ‏‎ ‎‏الانوار، واجری فیه من نوره الذی نوّرت منه الانوار. وهو النور الذی خلق منه ‏‎ ‎‏محمدا وعلیا، فلم یزالا نورین اوّلین؛ اذ لا شیء کوّن قبلهما. فلم یزالا یجریان ‏‎طاهرین مطهّرین فی الاصلاب الطاهرة حتی افترقا فی اطهر الطاهرین: فی عبدالله ‏‎ ‎‏و ابی‌طالب‏‎[6]‎‏؛ ‏‏همانا خداوند بود آن گاه که هیچ بودی نبود. پس کون و مکان را ‏‎ ‎‏آفرید. بعد، نور الانوار را آفرید که همه نورها از آن نورانی شده و از نور خود که ‏‎ ‎‏انوار از آن نورانی گشته در آن جاری کرد. و این همان نوری است که از آن ‏‎ ‎‏محمد و علی را آفرید. پس آن دو همواره نور نخستین بودند، زیرا چیزی پیش از ‏‎ ‎‏آن دو به وجود نیامده بود. این دو نور پاک و پاکیزه در صلب‌های پاک جاری ‏‎ ‎‏بودند تا در پاک‌ترین پاکان، عبدالله و ابوطالب، از هم جدا شدند‏‏»‏‏.‏

‏‏نور‏

‏‏داود بن محمود قیصری‏‎[7]‎‏، شارح‏‏ فصوص الحکم،‏‏ و محمد بن حمزه فناری‏‎[8]‎‏، شارح ‏‏مفتاح ‏‎ ‎‏غیب الجمع و الوجود،‏‏ محقق عارف محمد بن اسحاق قونوی‏‎[9]‎‏ در دو شرح خود به شیخ کبیر ‏‎ ‎‏محی‌الدین عربی اندلسی نسبت داده‌اند که نور از نام‌های ذات است و محی‌الدین هر اسمی ‏‎ ‎‏را که دلالتش بر ذات روشن‌تر باشد اسم ذات قرار داده و آنچه را دلالتش بر صفات یا ‏‎ ‎‏افعال روشن‌تر باشد از نام‌های صفت یا فعل قرار داده است‏‎[10]‎‏... . ابن فناری می‌گوید:

‏شیخ کبیر بعد از ضبط اسماء در این جدول ـ آن گاه جدولی رسم کرده و در آن ‏‎ ‎‏نور را از اسماء ذات قرار داده است ـ گفته: بعض از اسماء الحسنی دلالت بر ذات ‏‎ ‎‏او، جلّ وعلا، می‌کنند و گاهی علاوه بر آن بر صفات یا افعال یا هر دوی آن‌ها ‏‎ ‎‏دلالت می‌کنند. از این رو، اسمائی را که دلالتشان بر ذات آشکارتر است از اسماء ‏‎ ‎‏ذات قرار دادیم و در اسماء صفات و افعال هم با در نظر گرفتن اظهر بودن آن‌ها ‏‎ ‎‏همین کار را کردیم که البته معنایش منحصر بودن آن‌ها در این جدول نیست؛ مثلا، ‏‎ ‎‏رب که اگر به معنای ثابت باشد اسم ذات محسوب می‌شود و اگر به معنای مصلح ‏‎ ‎‏باشد از اسماء افعال است و به معنای مالک از اسماء صفات خواهد بود. همچنین ‏‎ ‎‏شیخ گفته است: مقصود ما از ذکر این اسماء (موجود در جدول) حصر اسماء در ‏‎ ‎‏این مقدار نبوده است و منظور این نیست که اسم دیگری برای ذکر در جدول ‏‎ ‎‏وجود نداشته، بلکه این ترتیب را برای آگاهی دادن انتخاب کردیم. پس، هر گاه ‏‎ ‎‏اسمی از اسماء الحسنی یافتی در آنچه از اسم و فعل و صفت ظاهرتر است در این ‏‎ ‎‏جدول منظور بدار‏‏.‏‎[11]‎

‏‏من می‌گویم: این که نور از اسماء صفات و بلکه افعال باشد روشن‌تر است، زیرا در ‏‎ ‎‏مفهوم آن آشکار کردن و روشن کردن غیر خود نهفته شده است. حال، اگر مراد از غیر را ‏‎ ‎‏اسماء و صفات در حضرت الهیه بدانیم، نور از اسماء صفات می‌شود؛ ولی اگر مراد از این ‏‎ ‎‏غیر مراتب ظهورهای عینی و خارجی باشد، نور از اسماء افعال خواهد بود؛ چنان‌که در ‏‎ ‎‏کلام خداوند تعالی آمده است: «‏‏الله نور السموات والارض‏‎[12]‎‏؛ ‏‏خداوند نور آسمان‌ها و زمین ‏‎ ‎‏است‏‏». و می‌فرماید: «‏‏یهدی الله بنوره من یشاء‏‎[13]‎‏؛ ‏‏خداوند هر کس را که بخواهد به نور ‏‎ ‎‏خود هدایت می‌کند‏‏». و در سخن سید الموحدین امیرمؤمنان، عليه‌السلام، در دعای کمیل ‏‎ ‎‏آمده است: «‏‏وبنور وجهک الذی أضاء له کلّ شیء‏‏؛ ‏‏و به نور وجهت که همه چیز به سبب ‏آن روشن شده است»‏‏. و در دعای سمات: «‏‏وبنور وجهک الذی تجلّیت به للجبل فجعلته ‏‎ ‎‏دکّا و خرّ موسی صعقا‏‎[14]‎‏؛ ‏‏و به نور وجهت که بدان بر کوه تجلی کردی و آن را از هم ‏‎ ‎‏پاشیدی و موسی مدهوش افتاد‏‏». پس نور، تحت اسم ظاهر و رب شهادت مطلقه یا ‏‎ ‎‏شهادت مقیده است. همچنین رب، که شیخ آن را از نام‌های ذات تعیین کرده، به اسماء افعال ‏‎ ‎‏شبیه‌تر است.‏

‏‏البته، این گونه مقامات توضیح بیشتری می‌طلبند که با وضع این کتاب و با توجه به ‏‎ ‎‏ضیق وقت و کثرت هجوم مصائب و ازدیاد ناراحتی‌ها مناسب نیست. خدایا، عاقبتمان را ‏‎ ‎‏ختم به خیر کن و ریشه درخت ظلمت و تاریکی را از دل ما بر کن.‏


 

پاورقی 

1. مرحوم فیض کاشانی در تفسیر صافی؛ ج 1، ص 30 این حدیث را از رسول خدا نقل کرده و عیاشی در تفسیرش (ج 1، ص 22) آن را با اختلافاتی در عبارت از امام باقر(ع) آورده است.
2. برداشت شده از حدیث عنوان بصری. رک: بحارالانوار؛ ج 1، ص 225، ح 17.
3. دعای جوشن کبیر، فقره 48.
4. اقبال الاعمال؛ ص 214 و 224، دعای روز 23 و 26 ماه مبارک رمضان.
5. نور / 35.
6. اصول کافی؛ ج 1، ص 441 و 442.
7. داود بن محمود قیصری ( ـ 751 ﻫ ) از عرفای بزرگ است که شرحی معروف بر فصوص الحکم ابن عربی دارد. از دیگر آثار او: نهایة البیان فی درایة الزمان و شرح قصیده تائیه ابن فارض را می توان نام برد.
8. شمس الدین محمد بن حمزه فناری رومی (751 ـ 834 ﻫ ) عالم منطقی و اصولی و از بزرگان علم ادب و قرائت بود. او مذهب حنفی داشت ولی مشهور است که به اندیشه های ابن عربی گرایش داشته و کتاب فصوص او را درس می گفته است. شرح ایساغوجی، شرح الفواید الغیاثیة، فصول البدایع فی اصول الشرایع، و مصباح الانس بین المعقول والمشهود فی شرح مفتاح غیب الجمع والوجود از آثار اوست.
9. ابوالمعالی محمد بن اسحاق قونوی ملقب به صدرالدین ( ـ 673 ﻫ ) از عرفای بزرگ و از مشهورترین شاگردان ابن عربی و شارحان آثار اوست. شرح فصوص الحکم موسوم به الفکوک فی مستندات حکم الفصوص، النصوص فی تحقیق الطور المخصوص و مفتاح غیب الجمع والوجود از آثار اوست.
10. ابن عربی این مطلب را در انشاء الدوائر؛ ص 28 آورده است و قیصری در فصل دوم از مقدمه اش بر فصوص از او نقل کرده است. نیز رک: شرح مقدمه قیصری؛ جلال الدین آشتیانی، ص 255 ـ 259.
11. مصباح الانس؛ ص 112و113.
12. نور / 35.
13. نور / 35.
14. مصباح المتهجد؛ ص 376.

منشورات
k