بخش‌ها:

شرح دعای سحر - فراز ششم

شرح دعای سحر - فراز ششم

اللهم إنّی اسئلک من کلماتک باتمّها و کلّ کلماتک تامّه. ‏

‏‏اللهم إنّی اسئلک بکلماتک کلّها...‏

‏‏پروردگارا، از تو درخواست می‌کنم به تمام‌‌ترین کلماتت، حال آن که همه کلمات تو ‏‎ ‎‏تمام است. بارالها، به همه کلماتت از تو درخواست می‌کنم.‏

‏‏

‏‏شاید پس از گشایش بصیرت دل و خارج شدنت از زندان طبع و مراجعه به کلامی که در ‏‎ ‎‏سابق گفتیم به حقیقت کلمه و کلام پی برده باشی و جان مطلب را فهمیده باشی و دیگر ‏‎ ‎‏بتوانی با دلایل روشنی که از جانب پروردگار به تو می‌رسد مغز را از پوست معانی جدا ‏‎ ‎‏کنی و آن‌ها را از گورستان الفاظ برانگیزانی. شاید از آنچه به گوش جانت و بر روح و ‏‎ ‎‏عقلت خوانده شد به فراست دریافته باشی که عوالم وجود و پهنه هستی، چه غیب و چه ‏‎ ‎‏شهود آن، به مثابه کتاب و آیات، و کلام و کلمات هستند؛ یعنی دارای باب‌های مرتب و ‏‎ ‎‏فصول جداگانه و کلیدهایی هستند که آن باب‌ها را می‌گشاید و نیز خاتمه‌هایی که کتاب ‏‎ ‎‏بدان‌ها پایان می‌یابد. هر سرآغازی نیز برای خود باب‌هایی دارد و هر بابی دارای فصولی و ‏‎ ‎‏هر فصلی دارای آیاتی است و هر آیه‌ای را کلماتی و هر کلمه‌ را حروفی و هر حرفی را ‏‎ ‎‏زُبُر(صورت لفظی) و بیّناتی(صورت باطنی) است‏‎[1]‎‏.‏ 

‏اما فاتحه و سرآغاز کتاب تکوینی الهی که خداوند متعال با قدرت کامله‌اش آن را ‏‎ ‎‏نگاشته و تمام کتاب به وجود جمعی الهی در آن وجود گرد آمده و از کثرت دور و از ‏‎ ‎‏زشتی و کدورت پالوده است، از جهتی، عبارت است از عالم عقول مجرده و روحانیان ‏‎ ‎‏ملائک و تعیّن اول مشیت، و از جهت دیگر، عبارت است از خود مشیت که کلید غیب ‏‎ ‎‏وجود است. در زیارت جامعه آمده است: «‏‏بکم فتح الله‏‎[2]‎‏؛ ‏‏به واسطه شما، خداوند [باب همه ‏‎ ‎‏چیز را] گشود‏‏»، و این به سبب مطابقت افق حضرات معصومین، عليهم‌السلام، با افق ‏‎ ‎‏مشیت حضرت حق است؛ همان طور که خداوند این معنا را چنین حکایت فرموده است: ‏‎ ‎‏«‏‏ثمّ دنی فتدلّی فکان قاب قوسین او ادنی‏‎[3]‎‏؛ ‏‏پس نزدیک و نزدیک‌تر شد و فاصله‌اش به ‏‎ ‎‏اندازه طول دو کمان یا کمتر بود‏‏». ناگفته نگذاریم که همه معصومان از نظر ولایت متحدند، ‏‎ ‎‏زیرا «‏‏اولّنا محمد، اوسطنا محمد، آخرنا محمد، کلّنا محمد، کلّنا نور واحد‏‎[4]‎‏؛ ‏‏آغاز و میان و ‏‎ ‎‏انجام ما محمد است، همه محمدیم و همه نور واحدیم‏‏»‏‏.‏

‏‏نیز، از آن جا که تمام کتاب در سوره فاتحه گرد آمده و سوره فاتحه خود به اعتبار ‏‎ ‎‏وجود جمعی در بسم الله الرحمن الرحیم و آن در بای بسم الله و آن در نقطه زیر باء گرد ‏‎ ‎‏آمده است، علی (ع) در روایتی که به حضرتش نسبت داده‌اند فرموده است: «‏‏انا النقطة‏‎[5]‎‏؛‏‏ ‏‎ ‎‏نقطه بای بسم الله منم‏‏». و در روایات آمده است که «‏‏بالباء ظهر الوجود وبالنقطة تمیّز العابد ‏‎ ‎‏من المعبود‏‏؛ ‏‏وجود با باء پدید آمد و عابد با نقطه زیر با از معبود جدا شد‏‏». نقطه پایان این ‏کتاب الهی و نوشته ربانی عالم طبیعت و کتاب وجود است.‏

‏‏آنچه تا بدین جا گفته آمد به اعتبار قوس نزول بود وگرنه، در واقع، آغاز و انجام یکی ‏‎ ‎‏است، زیرا در روزی که مقدار آن بر حسب شمارش ما معادل هزار سال است، هر چه از ‏‎ ‎‏آسمان الهی نازل شده به سوی او بالا می‌رود‏‎[6]‎‏. و همین نکته، دلیل خاتمیت نبیّ مکرم و ‏‎ ‎‏رسول معظم هاشمی است که وجود نخستین است؛ چنان که در حدیث آمده است: «‏‏نحن ‏‎ ‎‏السابقون الآخرون‏‎[7]‎‏؛ ‏‏ما اولین و آخرین‌هاییم».‏‏ ‏

‏‏می‌دانیم که میان ابتدا و انتهای کتاب سوره‌ها و آیه‌ها و باب‌ها و فصل‌هایی قرار دارد. ‏‎ ‎‏در نتیجه، اگر وجود مطلق و کتاب تألیف شده حضرت اله را، که به وسیله مراتب و ‏‎ ‎‏منازلش به نظم کشیده شده، همچون کتاب واحدی به حساب آوریم، هر یک از عوالم کلیّه ‏‎ ‎‏باب و جزئی از ابواب و اجزاء آن و هر یک از عوالم جزئیّه سوره‌ای و فصلی از آن ‏‎ ‎‏خواهند بود. همچنین، هر مرتبه‌ای از مراتب یک عالم یا هر جزء از اجزاء آن آیه و کلمه‌ای ‏‎ ‎‏به شمار خواهد آمد. بدین ترتیب، گویی این فرموده خداوند متعال: «‏‏ومن آیاته ان خلقکم ‏‎ ‎‏من تراب ثمّ اذا انتم بشر تنتشرون...‏‎[8]‎‏؛ ‏‏از جمله نشانه‌های او این است که [پدر] شما آدمیان ‏‎ ‎‏را از خاک آفرید. سپس هنگامی که [با توالد] به صورت انسان‌هایی شدید، بر روی زمین ‏‎ ‎‏پراکنده گشتید‏‏...» ناظر به این اعتبار است.‏

‏‏اما اگر سلسله وجود را کتاب‌های متعدد و تالیفات متکثّر فرض کنیم، ناگزیر هر عالم ‏‎ ‎‏کتاب مستقلی خواهد بود که به اعتبار مراتب و انواع و افراد باب‌ها و آیه‌ها و کلمه‌هایی ‏‎ ‎‏دارد. و گویی این فرموده خداوند «‏‏لا رطب ولا یابس الّا فی کتاب مبین‏‎[9]‎‏؛ ‏‏هیچ تر و ‏‎ ‎‏خشکی نیست جز آن که در کتاب مبین آمده‏‏»، به همین اعتبار است. اما اگر بین این دو ‏‏اعتبار جمع کنیم، وجود مطلق کتابی خواهد بود که دارای مجلدات متعدد است و هر مجلد ‏‎ ‎‏دارای باب‌ها و فصل‌ها و آیات و علائم روشنی است.‏

‏‏توضیح‏

‏‏باید بدانی که تمام بودن هر چیز متناسب با خود آن است؛ مثلا، تمام بودن علم به این است ‏‎ ‎‏که حقایق را به طور تامّ کشف کند، آن گونه که دیگر جهل و حجابی با آن نیامیزد. تمام ‏‎ ‎‏بودن نور نیز به آن است که از تاریکی و کدورت پالوده باشد. به عبارت دیگر، تمامیت ‏‎ ‎‏یک شیء خلوص آن از چیزهایی است که مقابل و مخالف آن است و صرافت و خلوصش ‏‎ ‎‏در شئون و جهاتی که به آن و کمالاتش مربوط می‌شود. حال، با این ملاک، می‌توانی تمام ‏‎ ‎‏بودن کلام و کلمه و اتمّ بودن آن‌ها‌ را دریابی و بدانی که منظور از تمام بودن کلمه و کلام ‏‎ ‎‏وضوحشان در دلالت و عدم اجمال و مشابهتشان [با کلام یا کلمه دیگر] و بالاخره، خالص ‏‎ ‎‏بودنشان از چیزهایی است که از جنس آن‌ها نیستند. نتیجه آن که کلمات موجود در این ‏‎ ‎‏کتاب الهی برخی تامّ و برخی اتمّ‌، و بعضی ناقص‌ و بعضی انقص‌اند. البته، سبب تمام یا ‏‎ ‎‏ناقص بودنشان آینه بودن آن‌ها برای عالم غیب الهی و سرّ مکنون و کنز مخفی است. هر ‏‎ ‎‏چیزی که تجلی حق در آینه ذاتش کامل‌تر باشد دلالتش بر عالم غیب بیش‌تر است. در ‏‎ ‎‏نتیجه، عالم‌های عقول مجرده و نفوس اسپهبدیه که از ظلمت ماده دور و از کدورت هیولا ‏‎ ‎‏پاک و از غبار تعین ماهیت برکنارند کلمات تامّه الهی هستند. با این حال، چون هر یک ‏‎ ‎‏آینه یک صفت یا اسم الهی‌اند ناقص‌اند؛ چنانچه گفته‌اند: «‏‏منهم رکّع لایسجدون ومنهم سجّد ‏‎ ‎‏لایرکعون‏‏؛ ‏‏برخی فرشتگان راکعانی هستند که [هرگز] به سجده نمی‌روند و برخی ‏‎ ‎‏سجده‌گزارانی که [هرگز] به رکوع نمی‌روند‏‏»‏‏.‏‏ ‏

‏‏اما انسان کامل، چون هستی (کون) جامع و آینه تام همه اسماء و صفات الهی است، ‏‎ ‎‏تامّ‌ترین کلمات الهی نیز هست؛ بلکه انسان کامل همان کتاب الهی است که همه کتب‌ الهی ‏‎ ‎‏در آن جمع است؛ چنان‌که سرور ما امیر مؤمنان و سید موحدان، صلوات الله وسلامه علیه، ‏می‌فرماید:‏

‏‏اتزعم انـک جـرم صغیر و فیک انطوی العالم الاکبر‏

‏‏وانت الکتاب المبیـن الذی بأحرفـه یظـهر المـضمر

‏‏تو می‌پنداری جرم کوچکی هستی؟ با این‌که جهانی بزرگ در تو نهفته است. ‏

‏‏تو کتاب روشنی هستی که به مدد حروف آن پوشیدگی‌ها آشکار می‌شود. ‏

‏‏خداوند تعالی نیز می‌فرماید: «‏‏لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم. ثم رددناه الی ‏‎ ‎‏اسفل‌السافلین‏‎[10]‎‏؛ ‏‏همانا ما انسان را در نیکو‌ترین ساختار آفریدیم. سپس او را به ‏‎ ‎‏اسفل‌السافلین برگرداندیم‏‏». و این بر پایه قوس نزول است و بر هستی پیشین انسان، قبل از ‏‎ ‎‏عالم طبیعت، دلالت می‌کند؛ همان گونه که پیش آنان ثابت است.‏

‏‏البته، نزول از اعلی‌علیین به اسفل‌السافلین جز با گذر از منازل میانی ممکن نیست. ‏‎ ‎‏برای همین، انسان ابتدا از حضرت واحدیت و عین ثابت در علم الهی به عالم مشیت و از ‏‎ ‎‏آن جا به عالم عقول و روحانیان ـ که فرشتگان مقرب هستند ـ نزول کرده و از آن جا به ‏‎ ‎‏عالم ملکوت علیا که نفوس کلی در آنند و از آن جا به برزخ‌ها و عالم مثال رسیده، و از ‏‎ ‎‏آن جا به عالم طبیعت و با پیمودن مراتب تا اسفل السافلین ـ که عالم هیولا و زمین اول ‏‎ ‎‏است ـ نزول کرده است. مرتبه دیگر نزول از دیدگاهی دیگر زمین هفتم و طبقه زیرین است ‏‎ ‎‏که نهایت نزول انسان است. بدین ترتیب، ‏‎]‎‏پیامبر اسلام‏‎[‎‏ پله‌پله [مراتب کمال را] از هیولا ـ ‏‎ ‎‏که مقبض کمان (انتهایی‌ترین نقطه زه کمان) است ـ تا مرتبه ‏‏دنی فتدلی فکان قاب قوسین ‏‎ ‎‏او أدنی‏‏ ‌پیموده است.‏

‏‏این گونه است که انسان کامل جامع همه مراتب سلسله وجود است و دایره وجود با او ‏‎ ‎‏تمام می‌شود. او اول و آخر و ظاهر و باطن و کتاب کلی الهی است و آن اعتبارات سه‌گانه ‏‎ ‎‏در او نیز م‏‏ل‏‏حوظ است. در نتیجه، اگر او را کتابی واحد فرض کردیم، باطن و روح و عقل ‏‎ ‎‏و نفس و خیال و طبعش ابواب و سوره‌های آن و مراتب هر یک از آن‌ها آیات و کلمات ‏

‏الهیّه خواهند بود؛ ولی اگر او را کتاب‌های گوناگون بدانیم، هر یک از آن‌ها (باطن، روح، ‏‎ ‎‏عقل، نفس، خیال و طبع) کتاب مستقلی است که باب‌ها و فصل‌هایی دارد. و اگر هر دو ‏‎ ‎‏اعتبار را با هم لحاظ کنیم، کتابی است دارای جلدها و قرآنی دارای سوره‌ها و آیات. ‏‎ ‎‏بنابراین، انسان کامل به وجود تفریقی و به اعتبار تکثر «فرقان» است ـ چنانچه روایت شده ‏‎ ‎‏که علی، عليه‌السلام، فرقان یعنی جدا‌کننده حق از باطل است‏‎[11]‎‏ ـ و به اعتبار وجود جمعی ‏‎ ‎‏«قرآن».‏

‏‏تمثیل‏

‏‏بدان که این انسان کامل است که مثل اعلای خدا و آیت کبرای او و کتاب مستبین حق و ‏‎ ‎‏نبأ عظیم است. او بر صورت حق آفریده شده و با دستان قدرت او وجود یافته و خلیفه ‏‎ ‎‏خداوند بر مخلوقات او و کلید باب معرفت حق است. لذا، هر که او را بشناسد خدا را ‏‎ ‎‏شناخته است. او با هر صفتی از صفات و تجلی‌ای از تجلیاتش آیتی از آیات خداوند و از ‏‎ ‎‏امثال علیا برای شناخت کامل خالقش است.‏

‏‏نیز باید دانست که کلام عبارت است از تعیّن هوایی که از درون انسان خارج می‌شود ‏‎ ‎‏[و این تعین] با حرکت هوا در جایگاه‌های خروج هوا و عبور از مراحل سرّ به خارج و ‏‎ ‎‏ظهور از عالم غیب به عالم شهادت تحقق می‌یابد. بدین ترتیب، آنچه در ضمیر و نهاد ‏‎ ‎‏گوینده است و باطن مقصد و حقیقت امر او را روشن و آشکار می‌کند ایجاد و انشای کلام ‏‎ ‎‏توسط متکلم و تنزّل آن از عالم غیب به عالم شهادت و از آسمان سرّ به مرحله علن است، ‏‎ ‎‏سبب آن نیز حبّ ذاتی متکلم به ابراز کمالات باطنی و اظهار ملکات درونی‌‌اش است. از ‏‎ ‎‏آن جا که قبل از تکلم و ایراد کلام کمالات متکلم در مرتبه خفاست و او دوست دارد آن‌ها ‏‎ ‎‏را ظاهر و آشکار کند کمالاتش را در قالب کلام ایجاد و انشا می‌کند تا قدر و منزلتش ‏‎‏شناخته شود.‏

‏‏تو نیز اگر قلبت به انوار الهی روشن شود و روحت از شعاع‌های روحانی پرتو گیرد و ‏‎ ‎‏چراغ زیتونی قلبت بدون بهره‌گیری از تعالیم خارجی منور شود و از نور باطنی‌ای که ‏‎ ‎‏پیشاپیش تو در حرکت است بهره‌مند شوی، یقیناً سرّ کتاب الهی ـ البته، به شرط داشتن ‏‎ ‎‏طهارت لازم برای مسّ حقایق قرآن ـ برایت کشف خواهد ‌شد و در آینه مثل اعلا و آیت ‏‎ ‎‏کبرا حقیقت کلام الهی و غایت تکلم خدای تعالی را خواهی دید و خواهی دانست که ‏‎ ‎‏مراتب وجود و عوالم غیب و شهود همگی کلام الهی‌اند که به وسیله هوایی که متعلق به ‏‎ ‎‏مرتبه عماست از مرتبه هویت غیبی خارج شده‌اند و به دلیل حب ذاتی‌ای که حق تعالی ‏‎ ‎‏برای اظهار کمالات و تجلی به اسماء و صفاتش داشته از آسمان الهی نازل گشته‌اند تا شأن ‏‎ ‎‏و مقام پروردگار را بشناسانند؛ چنان که در حدیث قدسی آمده است: «‏‏کنت کنزاً مخفیا ‏‎ ‎‏فاحببت ان اعرف وخلقت الخلق لکی اعرف‏‎[12]‎‏؛ ‏‏من گنجی مخفی بودم و دوست داشتم ‏‎ ‎‏شناخته شوم، پس مخلوقات را آفریدم تا شناخته شوم‏‏»‏‏.‏

‏‏از حضرت علی، عليه‌السلام، نقل است که فرمود: «‏‏ولقد تجلی الله لعباده فی کلامه ‏‎ ‎‏ولکن لایبصرون‏‎[13]‎‏؛ ‏‏خداوند در آینه کلام خود بر بندگانش تجلی کرده است، ولی آنان ‏‎ ‎‏بصیرت درکش را ندارند‏‏». نیز از آن حضرت وارد شده است که «‏‏انما یقول لما اراد کونه: ‏‎ ‎‏کن فیکون، لا بصوت یقرع ولا بنداء یسمع وانّما کلامه سبحانه فعله‏‎[14]‎‏؛ ‏‏خداوند متعال به هر ‏‎ ‎‏چیزی که وجودش را اراده فرماید می‌گوید: موجود شو. و آن چیز موجود می‌شود، [ولی] ‏‎ ‎‏نه [با گفتن] به صدایی که به گوش رسد یا با آوایی که شنیده شود، بلکه کلام و سخن‌ ‏‎ ‎‏خدای سبحان همان فعل اوست‏‏». اهل معرفت گفته‌اند: «‏‏تکلّمه عبارة عن تجلی الحق ‏‎ ‏الحاصل من تعلقی الارادة والقدرة باظهارها فی الغیب وایجاده‏‎[15]‎‏؛ ‏‏تکلم حق تعالی عبارت ‏‎ ‎‏است از تجلی حق که حاصل تعلق اراده و قدرت اوست بر ایجاد و اظهار آنچه در غیب ‏‎ ‎‏است‏‏»‏‏.‏

‏‏بشارت‏

‏‏شیخ عارفان کامل جناب صدرالمتالهین‏‎[16]‎‏، قدس‌سره، در کتاب ‏‏اسفار‏‏ می‌گوید: «‏‏بدان، ای ‏‎ ‎‏مسکین، که این قرآن با هزار حجاب از سوی حق بر خلق نازل گشته، به خاطر کسانی که ‏‎ ‎‏چشم دلشان ضعیف و دیده‌هاشان مثل خفاش از دیدن نور عاجز است. اگر بر فرض باء ‏‎ ‎‏بسم الله با عظمتی که در لوح دارد بر عرش فرود می‌آمد، عرش ذوب می‌شد و نابود ‏‎ ‎‏می‌گشت، چه رسد به آسمان دنیا. و کلام حضرت حق‏‏: «‏‏لو انزلنا هذا القرآن علی جبل ‏‎ ‎‏لرایته خاشعا متصدعا من خشیة الله‏‎[17]‎‏؛ ‏‏اگر ما این قرآن را بر کوهی فرو می‌فرستادیم، هر ‏‎ ‎‏آینه می‌دیدی که از خشیت الهی خاشع و متلاشی گشته است‏‏»‏‏، اشاره‌ به همین حقیقت ‏‎ ‎‏دارد‏‏»‏‎[18]‎‏. ‏‏این کلام از یکی از معادن علم و معرفت صادر شده که برگرفته از مشکات وحی و ‏‎ ‎‏نبوت است.‏

‏‏من می‌گویم: کتاب تکوینی الهی و قرآن ناطق ربانی نیز با هفتاد هزار حجاب از جهان ‏‎ ‎‏غیب و خزینه پنهان الهی نازل شده است تا کتاب تدوینی الهی را حمل کند و نفس‌های ‏‎ ‎‏واژگونه زندانی در طبیعت و جهنم‌های آن را نجات دهد و غریبان این وحشت آباد را به ‏‎ ‎‏وطن‌شان راهنمایی کند. در غیر این صورت، اگر این کتاب مقدس و نوشته پاک سبحانی ‏‎‏به اشاره‌ای از اشاره‌ها و جلوه‌ای از جلوه‌هایش تجلی می‌کرد و گوشه‌ای از حجاب‌های ‏‎ ‎‏نورانی خود را از آسمان و زمین برمی‌داشت، ارکان آن را می‌سوزاند، و اگر بر فرشتگان ‏‎ ‎‏مقرب جلوه می‌کرد، وجود آنان را درهم می‌کوبید. مولوی در این باره چه خوب سروده ‏‎ ‎‏است:‏

‏‏ احمد ار بگشاید آن پرّ جلیل‏ ‏ ‏ ‏ تا ابد مدهوش ماند جبرئیل‏‎[19]‎

‏‏پس، این کتاب تکوینی الهی و اولیای او، که خود از جمله کتاب‌های آسمانی‌اند، از ‏‎ ‎‏بارگاه خداوند حکیم و علیم فرود آمده‌اند. ایشان حاملان قرآن تدوینی هستند و به جز ‏‎ ‎‏ایشان که مورد رضایت و پسند خداوندند هیچ کس دیگر توان حمل ظاهر و باطن آن را ‏‎ ‎‏ندارد؛ چنان‌که این مطلب از طریق امامان اهل بیت(ع) روایت شده است. در کتاب ‏‏کافی‏‏ از ‏‎ ‎‏امام باقر(ع) روایت شده است که فرمود: «‏‏ما یستطیع احد أن یدعی آنّ عنده جمیع القرآن ‏‎ ‎‏کلّه، ظاهره وباطنه، غیر الاوصیاء‏‎[20]‎‏؛ ‏‏کسی جز جانشینان پیغمبر نمی‌تواند ادعا کند که تمام ‏‎ ‎‏قرآن و ظاهر و باطن آن در نزد اوست‏‏»‏‏.‏‏ همچنین، در‏‏ کافی‏‏ از جابر روایت شده است که ‏‎ ‎‏گفت: از امام باقر شنیدم که فرمود: «‏‏ما ادعی احد من الناس أنّه جمع القرآن کلّه کما انزل ‏‎ ‎‏الّا کذّاب وما جمعه وحفظه کما انزله الله تعالی الّا علی بن ابی‌طالب والائمة من بعده‏‎[21]‎‏؛‏‏ ‏‏به ‏‎ ‎‏جز انسان دروغگو کسی نمی‌تواند ادعا کند که تمام قرآن را همان گونه که نازل شده جمع ‏‎ ‎‏کرده است. جز علی بن ابیطالب و امامان پس از او، کسی قرآن را آن طور که خداوند نازل ‏‎ ‎‏کرده گرد نیاورده و حفظ نکرده است‏‏». در کتاب ‏‏کافی،‏‏ از امام صادق (ع) روایت شده است ‏‎ ‎‏که فرمود: «‏‏وعندنا ـ والله ـ علم الکتاب کلّه‏‎[22]‎‏؛ ‏‏به خدا سوگند، دانش تمام کتاب تنها در نزد ‏‎ ‎‏ماست‏‏»‏‏.‏

سخنی از نور‏

‏‏بدان، همان طور که کتاب تدوینی الهی به یک اعتبار هفت بطن و به اعتبار دیگر هفتاد بطن ‏‎ ‎‏دارد که جز خدا و راسخان در علم کسی آن‌ها‌ را نمی‌داند، و جز آنان که از آلودگی‌های ‏‎ ‎‏معنوی و اخلاق پست و زشت پاک شده و به فضیلت‌های علمی و عملی آراسته شده‌اند ‏‎ ‎‏کسی آن‌ها را در نمی‌یابد و هر کس پاکی و بی‌آلایشی‌اش بیشتر باشد تجلی قرآن بر او ‏‎ ‎‏بیشتر و بهره او از حقایق قرآن فراوان‌تر است، کتاب‌های تکوینی انفسیه و آفاقیه الهی نیز ‏‎ ‎‏درست مثل آن و دارای هفت بطن و هفتاد بطن است که تأویل و تفسیر آن را جز ‏‎ ‎‏پاک‌شدگان از پلیدی‌ها و آلودگی‌های عالم طبیعت نمی‌دانند و جز پاکان کسی به آن دست ‏‎ ‎‏پیدا نمی‌کند؛ چون این‌ کتب تکوینی نیز از نزد پروردگار رحیم نازل شده‌اند.‏

‏‏پس ای مسکین، در راه پروردگارت مجاهده کن و دلت را پاک گردان و آن را از تسلط ‏‎ ‎‏شیطان رها ساز و بالا برو و کتاب پروردگارت را بخوان و با تأمل بخوان و در پوسته آن ‏‎ ‎‏توقف مکن و گمان مبر که کتاب آسمانی و قرآن فرو فرستاده ربانی همین پوسته و صورت ‏‎ ‎‏است، زیرا توقف در صورت و ماندن در حد عالم ظاهر و نرفتن به مغز و باطن مرگ و ‏‎ ‎‏هلاکت و ریشه تمامی جهالت‌ها و پایه تمامی انکار نبوت‌ها و ولایت‌هاست، زیرا اول کسی ‏‎ ‎‏که در ظاهر ایستاد و چشم دلش از بهره باطن کور شد شیطان لعین بود. او چون به ظاهر ‏‎ ‎‏آدم(ع) نگریست حقیقت امر برایش مشتبه شد و گفت: من را از آتش آفریدی و او را از ‏‎ ‎‏گل، پس من از او بهترم، زیرا آتش از گل بهتر است. او ندانست که درک نکردن باطن آدم ‏‎ ‎‏و دیدن ظاهر او بدون توجه به مقام نورانیت و روحانیتش خروج از مذهب برهان است. ‏‎ ‎‏لذا، قیاس خود را بر پایه این مغالطه‌ غلط بنا نهاد، چنانچه شرح آن در روایات اهل ‏‎ ‎‏بیت(ع) آمده است.‏

‏‏در ‏‏کتاب کافی‏‏ از عیسی بن عبدالله قرشی نقل شده است که گفت:‏

‏‏ابوحنیفه خدمت امام صادق رسید. حضرت به او فرمودند: «‏‏یا اباحنیفة، بلغنی ‏‎ ‎‏انک تقیس‏‏؛ ‏‏ای ابوحنیفه، به من خبر رسیده که تو قیاس می‌کنی‏‏»‏‏.‏‏ ‏‏پاسخ داد: بله. ‏‎ ‎

‏حضرت فرمودند: «‏‏لا تقس. فان اول من قاس ابلیس حین یقول: خلقنی من نار ‏‎ ‎‏وخلقته من طین‏‎[23]‎‏. فقاس بین النار والطین. ولو قاس نوریة آدم بنوریة النّار عرف ‏‎ ‎‏فضل ما بین النورین وصفاء احدهما علی الاخر‏‎[24]‎‏؛ ‏‏قیاس مکن، زیرا نخستین کسی ‏‎ ‎‏که قیاس کرد ابلیس بود، آن هنگام که گفت: مرا از آتش آفریدی و او را از گل. ‏‎ ‎‏پس، او آتش و گل را با هم قیاس کرد و اگر نورانیت آدم را با نورانیت آتش ‏‎ ‎‏مقایسه می‌کرد، برتری بین این دو نور را می‌شناخت و درخشندگی یکی را بر ‏‎ ‎‏دیگری در می‌یافت».‏

‏‏از سر همین اشتباه‌کاری‌ها و ظاهربینی‌‌ها و بستن درهای باطن بود که مردم پیغمبران و ‏‎ ‎‏رسولان را انکار می‌کردند، آن هم بدین علت که آنان، عليهم‌السلام، مانند دیگران در ‏‎ ‎‏بازارها راه می‌رفتند و می‌خوردند و می‌آشامیدند‏‎[25]‎‏. خداوند بلند مرتبه سخن آنان را چنین ‏‎ ‎‏بازگو می‌کند: ‏

‏‏«‏‏قالوا ما انتم الّا بشر مثلنا وما انزل الرحمن من شیء. إن انتم الّا تکذبون‏‎[26]‎‏؛ ‏‏گفتند: ‏‎ ‎‏شما چیزی نیستید جز انسان‌هایی مانند خود ما. و خداوند رحمان چیزی فرو ‏‎ ‎‏نفرستاده است و جز این که شما مردم درغگویی هستید هیچ خبری در کار ‏‎ ‎‏نیست‏‏»‏‏.‏

سخنی برای اتمام مقال و روشنگری حال‏

‏‏مبادا شیطان نور عقلت را برباید و امر را بر تو مشتبه سازد و در خواری و بدبختی قرارت ‏‎ ‎‏دهد! زیرا شیطان با درآمیختن حق با باطل و درستی با نادرستی در دل‌های مردم وسوسه ‏‎ ‎‏ایجاد می‌کند. چه بسا، تو را هم با استدلالی که ظاهری درست و باطنی نادرست دارد از ‏‎ ‎‏راه مستقیم خارج سازد و بگوید: علوم ظاهری و تمسک به ظاهر کتاب آسمانی ارزشی ‏‎ ‎‏ندارد و بیرون رفتن از دایره حق و حقیقت است. اصلا، این عبارات قالبی ‏‏لف‏‏ظی‏‎ ‎‏و عبادات ‏‎ ‎‏ظاهری برای عوام وضع شده است که مانند چهارپایان‌اند و ظاهربین‌ و سطحی نگر، ولی ‏‎ ‎‏برای اهل دل و اصحاب معرفت و دانایان اسرار و عارفان فقط ذکرهای قلبی و خطورات ‏‎ ‎‏درونی لازم است که باطن مناسک و روح عبادات و نتیجه آن‌هایند. حتی شاید در این باره ‏‎ ‎‏این شعر را برای تو بخواند:‏

‏‏علم رسمی سربه‌سر قیل است و قال ‏ ‏ نی از او کیفیتی حاصل نه حال‏

‏‏عـلـم نـبـود غـیـر علم عـاشـقی مابـقی تـلـبیس ابـلیس شقی‏‎[27]‎

‏‏و خلاصه، از این دست غلط‌اندازی‌ها و حیله‌گری‌ها. ‏

‏‏پس، از شر شیطان به خدا پناه ببر و به او بگو: ای ملعون، این سخن حقی است که تو ‏‎ ‎‏از آن اراده باطل کرده‌ای، زیرا آنچه مورد طعن است ظاهری است که از باطن و صورتی ‏‎ ‎‏است که از معنی جدا شده باشد. و مراد از آن نه کتاب است و نه قرآن. اما از ظاهری که با ‏‎ ‎‏معنا مرتبط بوده و علنی که به سرّ متصل باشد، طبق فرموده حق تعالی و رسول و اولیائش، ‏‎ ‎‏عليهم‌السلام، باید پیروی کرد. اصلا، علم به ظواهرِ کتاب و سنت از جلیل‌ترین و رفیع‌ترین ‏‎ ‎‏علوم و اساس اعمال ظاهری و واجبات الهی و نوامیس شرعی و ادیان الهی است و ‏‎]‎‏همان‏‎[‎‏ ‏‎ ‎‏حکمت عملی است که راه مستقیم به سوی اسرار ربوبی و انوار غیبی و تجلیات الهی است ‏‎ ‎‏و اگر این اعمال ظاهری نباشد، هرگز سالک به کمال و مجاهد به آمالش نمی‌رسد. ‏‎ ‎‏بنابراین، عارف کامل کسی است که مراتب را حفظ کند و حق هر صاحب حقی را ادا کند و ‏‏دارای هر‏‎ ‎‏دو چشم و هر دو مقام و هر دو نشئه باشد و ظاهر و باطن کتاب را بخواند و در ‏‎ ‎‏ظاهر و معنا و تفسیر و تأویلش تدّبر کند، زیرا ظاهر بدون باطن و صورت بدون معنا مانند ‏‎ ‎‏جسد بدون روح و دنیای بدون آخرت است. باطن فقط از طریق ظاهر قابل حصول است، ‏‎ ‎‏برای همین است که «‏‏الدنیا مزرعة الاخرة‏‎[28]‎‏؛ ‏‏دنیا کشتزار آخرت است‏‏». پس، کسی که فقط ‏‎ ‎‏به ظاهر چنگ بزند و در آن توقف کند کوتاهی کرده و معطل مانده است. آیات و روایات ‏‎ ‎‏بسیاری داریم که ضمن ردّ توقف بر ظاهر، بر نیک بودن تدبر در آیات خدا و تفکر در ‏‎ ‎‏کتاب‌ها و کلمات الهی دلالت دارند و به کسی که از تفکر و تدبر رویگردان است و در ‏‎ ‎‏ظاهر آیات و روایات متوقف شده اعتراض داشته از او شکوه می‌کنند.‏

‏‏حال، معلوم می‌شود کسی که تلاش می‌کند فقط از طریق باطن (بدون در نظر گرفتن ‏‎ ‎‏ظاهر) سیر کند از راه مستقیم گمراه شده و چه بسا دیگران را نیز گمراه ‌کند. برعکس، کسی ‏‎ ‎‏که برای رسیدن به حقایق به ظاهر متوسل می‌شود و نگاهش در این آینه برای دیدن جمال ‏‎ ‎‏محبوب است به صراط مستقیم هدایت می‌شود و کتاب ‏‎]‎‏قرآن‏‎[‎‏ را آن طور که سزاوار است ‏‎ ‎‏تلاوت می‌کند و جزو کسانی نیست که از ذکر پروردگارشان روی گردانیده‌اند. ‏‏والله العالم ‏‎ ‎‏بحقیقة کتابه وعنده علم الکتاب.‏ 


 

پاورقی 

1. ناگفته نماند که برای سلسله وجود دو اعتبار دیگر نیز هست: اعتبار کثرت در وحدت، و اعتبار وحدت در کثرت. سلسله وجود به اعتبار اول کلمه واحده است که همان کلمه «کن» وجودی است و خداوند بلند مرتبه در کلامش به آن اشاره کرده است: «اذا اراد ان یکون شیئا فقال له کن فیکون» (یس / 98)؛ آن گاه که خداوند اراده خلق چیزی را بکند به آن می گوید: بشو، و می شود. و در خطبه روز عید فطر از امیرمؤمنان، عليه‌السلام، آمده است: «الذی بکلمته قامت السموات السبع وقرّت الارضون السبع وثبتت الجبال الرواسی وجرت الریاح اللواقح وسار فی جو السماء السحاب وقامت علی حدودها البحار، فتبارک الله رب العالمین» (مصباح المتهجد؛ ص 604، من لایحضره← → الفقیه؛ ج1، ص325و326)؛ آن کس که به کلمه او آسمان های هفتگانه برپا ایستاده و زمین های هفتگانه آرام گرفته و کوه های سخت بنیاد استوار گشته و بادها روان گشته است و ابر در فضای آسمان حرکت کرده و دریاها در جای خود ایستاده است، پس والا و مبارک است خداوندی که پروردگار جهانیان است. و به اعتبار دوم، کلمات و کتاب است، چنانچه در این قسمت دعا به آن اشاره شده است، پس نیکو بیندیش.
2. من لایحضره الفقیه؛ ج2، ص374، ح2.
3. نجم / 8 و 9.
4. رک: بحارالانوار؛ ج25، ص363 ؛ ج26، ص3 و6 و 16.
5. مشارق انوار الیقین فی اسرار امیرالمومنین؛ ص21.
6. برگرفته از آیه 5 سوره سجده.
7. در بحارالانوار این عبارت چنین آمده است: نحن الاخرون السابقون، ج 16، ص118 ؛ رک: بحار الانوار؛ ج 15و ج24، ص4 و ص232 ؛ صحیح مسلم؛ ج2، ص 585 ؛ صحیح بخاری؛ ج1، ص36.
8. روم / 20 ـ 25.
9. انعام / 59.
10. تین / 4 و 5.
11. احادیث فراوانی بدین مضمون وجود دارد. رک: بحارالانوار؛ ج 36 و ج 37، ص 226 و ص292.
12. بحارالانوار؛ ج84، ص199و339.
13. این روایت با اختلاف اندکی از امام صادق نیز روایت شده است. رک: بحارالانوار؛ ج 89، ص 107، ح2؛ نیز: نهج البلاغه؛ خ 147 و روضه کافی؛ ص387، قریب به همین مضمون.
14. نهج البلاغه؛ خ 186.
15. رک: مقدمه قیصری؛ فصل دوم، فی معرفة اسمائه وصفاته؛ نیز: شرح مقدمه قیصری؛ ص249
16. محمد بن ابراهیم شیرازی معروف به ملاصدرا ( ـ 1050 ﻫ ) از حکما و فلاسفه بزرگ اسلامی است. او از شاگردان شیخ بهایی و میرداماد بود. از آثار اوست: الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة، الشواهد الربوبیة فی المناهج السلوکیة، اسرار الایات وانوار البینات، مفاتیح الغیب و شرح علی الاصول من الکافی.
17. حشر / 21.
18. اسفار اربعه / ج7، ص30 و 31.
19. مثنوی معنوی؛ دفتر چهارم.
20. اصول کافی؛ ج1، ص 228، ح1.
21. همان؛ ص228، ح1.
22. همان؛ ص229، ح5.
23. اعراف / 12.
24. کافی؛ ج1، ص58، ح20.
25. مولوی در این باره چه زیبا سروده است:جمله عالم زین سبب گمراه شد کم کسی زابـدال حـق آگاه شدهمسـری بـا انبـیا پـرداختـنـد اولـیا را همچـو خود پـنداشتندگفته اینک ما بشر ایشان بــشر ما و ایشان بسته خوابیم و خورایـن نـدانستند ایشـان از عـمی هست فرقی در مـیان بی منـتها(مثنوی معنوی؛ دفتر اول)
26. یس / 15.
27. مثنوی نان و حلوا؛ شیخ بهایی.
28. علم الیقین؛ ج1، ص347 ؛ بحارالانوار؛ ج107، ص109.

منشورات
k