ارتباط تسبیح و دعا

تسبیح یعنی پاک و منزه شمردن خداوند متعال از تمام بدی‌ها و زشتی‌ها. در میان ادعیه معصومین عليهم‌السلام به تکرار از تسبیح استفاده شده است اما کشف ارتباط معنایی این مقوله با دعا، نیازمند تفکر و بررسی است. در این مقاله به بررسی ارتباط معنایی دعا و تسبیح در ادعیه معصومین عليهم‌السلام خواهیم پرداخت.

 

پیشگفتار:

 «دعا» در منظومه معارفی ارباب هدایت و اصحاب عصمت، شهپر شهود و رهبر به سوی حضرت معبود است.گنجینه ادبیات مناجات در مکتب امامیه از چنان غنایی برخودار است که از چشمه فیض و فوض آن برای همگان جرعه های جانبخش و کوثر حیات بخش مهیاست. قرآن کریم مسئله دعا را محور توجه پروردگار به بندگان [1]،  قرآن ناطق آن را مغز عبادت [2] و برترین و محبوبترین عمل در زمین نزد خداوند و تنها ملک حقیقی آن [3] برشمرده اند. بر این مبنا تعمّق و تفقّه در بطون متون ادعیه مأثوره، بویژه مجموعه مناجاتهای ائمّه هدی از طرفی مایه قوام ارکان بندگی و از سوی دیگر پایه محکم مطالعات و پژوهش های عمیق و عریق علوم فطری و وجدانی است. حضور در حریم هر دلدار و اذن دخول حرم یار را آدابی است و امامان معصوم این شاه کلیدهای شیوه شیدایی را به دلداگان خویش آموخته اند. در این مقال به سراغ کلماتی رفتیم که در سنخ ادعیه ایشان هم پرکاربرد، هم پر معنا و مضمون و هم در افتتاح، اختتام و متن دعاهای حضرات نقش ویژه ای داشته؛ پس ابتدا و بر اساس رهیافت مذکور کلیدواژه تسبیح را با همه سعه و ساحت لغوی، ساختاری و معنایی آن برگزیدیم. فراوانی و بسامد معنادار این کلمه جامعه (یکی از ارکان اربعه معارف ذکری و باطنی اسلام یعنی سبحان الله و الحمدلله ولا اله الا الله و الله اکبر) که از زمره معارف جُمَلی است[4]؛ ضرورت مفهوم شناسی آن را بیش از پیش آشکار می سازد. کیفیت چینش دقیق این کلمه مبارکه جامعه، در صدر و ساقه نیایش ها و نجواهای حضرات، گویای ارتباطی وسیع و وثیق بین حقیقت تسبیح و مدخلیت و موضوعیت آن در غالب دعاهای وارده است. چنانکه قرآن کریم تصریح دارد به اینکه «فَسُبْحانَ الَّذي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُون»[5].

حاقِّ هر شیء، ربط او به خالق است و تسبیح، نماینده این ارتباط و دعاها ابزار و ابراز این تعلق و عبدیت محض است. بنابراین ملکوت اشیاء که همانا فقر محض و حرکت بی وقفه به سوی مبدأ سبّوحی است. همین حرکت رو به جلو و درک وجدانی آن به آن،عامل رجوع و رجعت به عالم انّا الیه راجعون است و بنده مفتقر در این سیر تسبیحی که جوهره بندگی و ادعیه است هم مبدأ عروج است «سُبْحانَ الَّذي أَسْرى‏ بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذي بارَكْنا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آياتِنا إِنَّهُ هُوَ السَّميعُ الْبَصير» [6] و هم منتهای سیر این جهانی خاتم انبیا «فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ كانَ تَوَّابا».[7]

 

اعتراف به شکوه خداوند توسط تسبیح

«سُبْحَانَ‏ ذِي‏ الْعِزِّ الشَّامِخِ الْمُنِيفِ سُبْحَانَ ذِي الْجَلَالِ الْبَاذِخِ الْعَظِيمِ سُبْحَانَ ذِي الْمُلْكِ الْفَاخِرِ الْقَدِيمِ سُبْحَانَ مَنْ لَبِسَ الْبَهْجَةَ وَ الْجَمَالَ‏ سُبْحَانَ مَنْ تَرَدَّى بِالنُّورِ وَ الْوَقَارِ سُبْحَانَ مَنْ يَرَى أَثَرَ النَّمْلِ فِي الصَّفَا سُبْحَانَ مَنْ يَرَى وَقْعَ الطَّيْرِ فِي الْهَوَاءِ سُبْحَانَ مَنْ هُوَ هَكَذَا لَا هَكَذَا غَيْرُه»‏.[8]

یاد باد آن صحبت شب ها که با نوشین لبان بحث سر عشق و ذکر حلقه عشاق بود

رشته تسبیح اگر بگسست معذورم بدار

دستم اندر ساعد ساقی سیمین ساق بود

 

 آدمی را اگر یک دعای مستجاب می بود و آن انعام نعمت وجود از رهگذر کرشمه لطف مسبّحین عرش الهی تا قیامت اگر به شکرانه اش سر به سجده بساییم باز .

از دست و زبان که برآید کز عهده شکرش به در آید

 

آری:

 از رهگذر خاک سر کوی شما بود هر نافه که در دست نسیم سحر افتاد

 

از همان روز اوّل به الهام سبّوح قدّوس، ساز نیاز کوک کردیم و دلبر بنده نواز، نازمان را کشید و جرأت کردیم راز دل بگوییم. به احترام دردانه های خلقت، ما را که شیء مذکور نبودیم در حساب آورد و بر کرسی کرامت نشاند. ذات ربوبی با اقتضای تربیت و تدبیرش در کام و کلام ما شور دعا و نور تمنّا انداخت و بهانه ارادت به آن ساحت بی مساحت «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَني‏ آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى‏ شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هذا غافِلين». [9] سوال حق از دست پرورده­های خویش «أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِيَدَيَّ». [10] این ترنّم تعبّد بود و تمنّای طلب که از روز ازل به اشارت حق بر لبهایمان، گل کرد. بهترین طریق برای عشق ورزی یک خواهش عاشقانه بود و صد البته پاسخ کریمانه معشوق. چرا؟!

سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود

 

مسأله دعا و اجابت قدمتی دارد به درازای خلقت.

از دم صبح ازل تا آخر شام ابد دوستی و مهر  بر  یک عهد و یک میثاق بود

 

صلای بلی که سر دادیم در بوته امتحان و بلا، عیار ایمان و یقین اهل ولا  محک خورد اما پروردگار مهربان در هنگامه هبوط نیز تنهایمان نگذاشت. مه رویان،کیمیا نظران عالم قدس،شمع جمع آفرینش شدند و هادی گمگشتگان. مسافر این سفر پر رمز و راز همینطور که ارض دلتنگی را می پیمود و در بیابان طلب ره میسپرد غبار غفلت و زنگار معصیت می نشست بر تن و روح خسته اش؛ فراموش کرد که وامدار مُهر تایید و مهر خوبان است. البته که همه از سفری طولانی آمده ایم.

رهرو منزل عشقیم و ز سر حد عدم                    تا به اقلیم وجود این همه راه آمدیم

 

خستگی این راه دراز و سفر پر رمز و راز را فقط لحظه های آیینگی و دلداده گی مناجات با محبوب و مجالست با افلاکیان خاک نشین می توانست به سرزندگی و طراوت بدل کند. انسان قرین نسیان به چهره این پریوشان که می نگریست عطر بهشت شمیم دلنواز اولیاء الله را استشمام می کرد. احساس فطری اش به او می گفت که قبلاً جایی با اینان انیس و جلیس بوده است اما افسوس که اینقدر آلوده و خواب آلوده این خراب آباد شدیم که یاد حق از یادمان رفت . خدا را شکر یک چیز را خوب بخاطر داشتیم و آن روزنه امید بالای سر، دست دعا و آهنگ نجوا، شوق لقاء و اقتدا به نور ائمه هدی«فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ». [11]

 

شروع دعا با تسبیح

در وصایای امیرالمؤمنین به فرزندش امام حسن عليه‌السلام چنین آمده است.خدای متعال کلید همه خزینه های غیبش را در دست تو  قرار داده و نه این است که به تو اجازه داده از او مسئلت کنی .با این کلید که همان دعاست.هر دری از درهای نعمت را که بخواهی می توانی بگشایی و باران رحمت او را به سوی خود ببارانی.[12] این بیان امیر بیان مؤیّد آن است که دعا حقیقتاً شاه کلید و شهپر عروج به معارج معنوی است و به همین جهت است که مثل باران، زمین عبادات و مناسک ما را پر طراوت و پویا می نماید. اساساً نیایش در همه اعمال عبادی به منزله روح و جوهره آن حضور متنی دارد. بگونه ای که در پنج عمود خیمه دین که طبق روایت عبارت است از؛نماز روزه حج زکات و محور همه اینها که ولایت است، به تفصیل ارتباط با خدا به وجه دعا به وضوح به چشم می خورد. فی المثل کلمه صلات لفظ منقول نیایش و طلب است و در همه اجزاء نماز بخصوص قنوت إشراب شده است. در سایر مظاهر بندگی نیز شاید بتوان گفت صدها دعای مأثور از معصوم در قدم به قدم افعال و اعمال مکلفین نقل شده که بیانگر حقیقت حدیث سابق الذکر است که «الدُّعَاءُ مُخُّ الْعِبَادَة».[13] بر همین مبنا عارف مکتب چشیده ای چون حافظ شیرازی اینگونه می گوید:

به دعای رندان صبوحی زدگان بس در بسته به مفتاح دعا بگشایند

 

عبور از گردنه های هولناک آن سرا به زاد راه و سلاح، احتیاج دارد که از این دنیا آن را با خود میبریم. توشه اش تقوا، سلاحش بکاء سرمایه اش رجا و دعاست تا به اراده و ارادتی دست یابیم که نگهدارمان باشد از لغزش و لرزش.

دلا چنان معاش کن که گر بلغزد پای فرشته ات به دو دست دعا نگه دارد

 

دعاهای قرآنی و دعاهای معصومین

قرآن کریم به منزله نقشه راه فراروی هر سالک دل آگاه، علامت و عَلَمی است برافراشته که صد البته عَلَمداری آن را نگه داشته است. «وَ لَا يَحْمِلُ‏ هَذَا الْعَلَمَ‏ إِلَّا أَهْلُ‏ الْبَصَرِ وَ الصَّبْرِ وَ الْعِلْم». [14] هیچ نقشه ای بدون شناخت راه و اتخاذ راه بر کارایی ندارد. پس می باید دست در دست قرآن ناطق و صاعد دل به راه زد و پای در رکاب کرد که اینان هم راه اند و هم همراه تا کوی الله. یکی از رئوس مبانی سبک زندگی ولایی و معرفتی، فهم فرهنگ نیایش در قاموس طریقه اهل بیت (ع) است. فقاهت و فطانت نسبت به معالم این حوزه، باعث امان از گزند شیطان، عامل شادابی و حیات دل، کلید گنج مقصود و بالاخره هدیه ای لاهوتی و عطیه ای ملکوتی از پیشگاه ربوبی است. اینکه چگونه باید راز دل گفت در دستگاه دعا و آهنگ مناجات در چه پرده ای نواخت، نغمه سوز و گداز و نیاز را در چه گوشه ای و با چه ردیف و قافیه ای پرداخت، همه و همه را باید از محرمان حریم قدس و مُحرمان حرم الهی آموخت. همان ها که هر جا سخن گفته اند دُرّ معنا به کوثر  وِلا  سُفته اند. نعمت کبرای آشنایی با ادعیه معصومین را باید شکر گذارد. شاید تکرار این معنا لازم باشد که بسیاری از رهیافتگان به مجلس انس حق، دعاهای وارده را جواب نامه محبوب، تفسیر  انفسی آن و بالأخره در قبال قرآن نازل صامت آن را قرآن صادق ناطق دانسته اند. «مَنْ كانَ يُريدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَميعاً إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ وَ الَّذينَ يَمْكُرُونَ السَّيِّئاتِ لَهُمْ عَذابٌ شَديدٌ وَ مَكْرُ أُولئِكَ هُوَ يَبُور». [15] دقت در کلمات طیّبه ایشان هم به غور و قوس در بحار قرآن منجر می شود و هم فی نفسه خود نردبام ترقّی و تعالی است به آسمان لقاء و قرب معشوق. اساساً این دو در قوس صعود واجد یک حقیقت اند، ادعیه شارح قرآن و بازتاب کلام حق در کام اولیای حق.

 

دو دیدگاه کلی در دعاپژوهی

در بسط اجمال معارف جملی مکتب دعا، نخ تسبیح و رشته اتصال در ذکر شریف سبحان مندرج است.عصاره­ و جامع الکلم این میانی که عمدتاً در متن طلب و زیارات متجلّی است حقیقت ولایت است که ذکر صلوات، جمال مبسوط همان اجمال است. به تصریح اهل معرفت و مبتنی بر صراحت احادیث، اگر نبود آبشار کلام دلربای آیینه داران و طلایه داران پاکی و مظاهر سبّوحیت حق، حتماً در بای بسم الله سؤال و مسئلت و عرض حاجت می ماندیم؛ چه رسد به آنکه بخواهیم با مبدأ فیض رابطه عاشقانه برقرار کنیم. ترانه های تسلیم و تحبیب و مناجاتهای آهنگین و دلنشین و راز گفته های متین این دردانه های خلقت، حبل المتین و صراط مستقیم بندگی است. برای همه لب تشنه های جویبار حکمت و معرفت، باری همه جویندگان چشمه حیات و سعادت؛ دعا خلع سلاح شیطان و انخلاع لباس کبر و غرور و منیت از روح انسانی است. اگر کسی بدون حبّ و بغض و پیش فرض به محضر تابناک قرآن و عترت تشرّف پیدا کند، از دست هدایت گر آنان حلوای محبت نوش جان خواهد کرد. چنانکه در آن نشئه نیز «وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً».[16]

یکی از امتیازات دانشگاه نور و حکمت خاندان طهارت، داشتن مخزنی جامع از کاملترین، سودمندترین و راهگشا ترین و کاربردی ترین مضامین متعالی برای زندگی سعادتمند در هر دو عالم است، در قالب ادعیه مأثوره چهارده مصدر هدایت. در مباحث پژوهشی پیرامون بررسی محتوایی حوزه نیایش لا  أقل دو دیدگاه کلی قابل رصد است.

 دیدگاه اوّل می کوشد بسان سایر اندوخته ها و آوردهای فقهی و حدیثی به سراغ این مواریث معنوی برود و البته بقدر همت و ظرفیت خویش خوشه چینی کند. ردّ این دو نگاه که بعضا ً بخاطر اولویت های مقطعی و یا نگاههای موضعی و نه کل نگر، جنبه ظاهری و عبادی بیشتر مطمح نظر قرار گرفته و حتی آنجا که قرار است از زاویه متن درسی حوزه و یا پدیده شناسی معرفتی به آن بنگرد، موضوع مذکور را ناخود آگاه و یا بر اثر جوّ موجود و یا ترجیحات شخصی اولویّت کمتری برایش حتی نسبت به متنهای محصول ره آورد بشری (فقه و کلام و ... ) قائل می شود.

 اما براساس جهان بینی دسته دوّم هر چند سایر تلاشهای پر ثمر علمی در حوزه های فقهی و کلامی و حکمی شایسته توجه و إمعان نظر است، بخصوص در بعد تفسیر و حدیث که اهمیتش که دو چندان است. اما برای اینان به دو دلیل ( گفته خواهد شد) و در دو ساحت ( معرفت اندوزی و ادب عبودیت) کاوش، پژوهش و سیر در  مناجات ها و آداب راز و نیاز با ذات لایزال، پنجره ای است رو به فراخنای ملکوت و سررشته ای از علوم و حقایق عِلوی که حتی اهل فن از آن راهکارهای ارتقاء سطح کیفیت سلامت و امنیت معنوی و مادی جامعه را می یابند.[17]

 

بیان امور محوری دین در ادعیه

بزرگان و راه رفتگان بر این باورند عمده سخنان محوری صاحبان مکتب در ادعیه بیان شده است، به دو دلیل مشخص:

اوّل این نوع حقایق از سوی حضرات معصومین ابتدا به ساکن و نوعاً بدون پرسش و کاوش طبقات روات یا هر سائل دیگری بیان می شده (برخلاف بیشتر روایات فقهی و کلامی که گاه ائمّه حتی اصل بیان آن را موکول به سؤال سائلین می کردند.) البته لازم به تذکر است بسیاری از راز گفته های ایشان در موضوع مذکور چنان اوجی دارد که مرغ فکر بلند هیچ باریک بینی به آن راه ندارد و اگر ایشان این بلند آیین را انشاء نمی فرمودند احدی را خاطره ی پرسش و یا تقاضای آن به ذهن خطور نمی کرد. برای همین بدون دریغ و درخواست این شاهکارهای ارتباط با حق را ایراد فرمودند.

دوّم بر اساس «إِنَّا مَعَاشِرَ الْأَنْبِيَاءِ أُمِرْنَا أَنْ نُكَلِّمَ النَّاسَ عَلَى قَدْرِ عُقُولِهِم» [18] مناط و محور در القاء حقایق دین بخصوص ظرایف آن که جز قلبهای سلیم و لطیف به آن راه ندارند. «إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَليم» [19] فهم مخاطب و بستر اقتضائات زمانی و مکانی جامعه است که در آن رهبران آسمانی بقدر ظرف و ظرفیت مخاطب و جامعه یا هر مصلحت پس پرده قدری از جمال دین را پرده برداری می نمایند. پس به هرحال ملاحظه مخاطب و محدودیت ها اینجا رواست اما در هنگام مکالمه با محبوب ازل و ابد این محدودیت وجود نداشته؛ در اینجا درب صندوق سرّشان را می گشودند و آنچه در نهانخانه ی سریره لاهوتیشان بوده به میان می آورده و کنوز و رموز عاشقی و وله در برابر إله را به اوج می رساندند. (مقام حیرت در این ساحت برای ارباب معرفت عین صواب و محض ثواب و به مثابه تردّد و تحیّر بین چند چشمه ی جوشان است. به نظر اهل بصر و بصیرت عمده روح دین و دینداری و رمزگشایی از قاموس هستی در این راهکارهای صعود و سلوک در مسیر الی الله به ظرافت و حدّت بیان شده. اینجا دیگر عشق سرریز شده و در آن خلوتهای شب، این عشق مثل دریا مدّ کرده است. روح پرکشیده ی آنان چنان قیامتی در خواندن پروردگار برپا کرده که تداعی معراج می کند بلکه قطعاً معراج روحی آن عرش نشینان در لحظه ی انس و همنشینی با حق بوده است. «الصلاة معراج المؤمن» [20] همانطور هم می شود گفت (الدعاء معراج المؤمن و منهاج العارفین). ادعیه زبان خاص خود را دارد و تلاش ما به کمک بزرگان اهل راه ابتدا شناخت این ادبیات و سپس حرکت به آن سو است.

همانطور که کشّاف حقائق، امام صادق (ع) فرمود: «لَقَدْ تَجَلَّى اللَّهُ لِخَلْقِهِ‏ فِي‏ كَلَامِهِ وَ لَكِنَّهُمْ لَا يُبْصِرُونَ». [21] ائمّه معصومین نیز که بزرگترین تجلّی و آیت کبرای حق اند «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِالتَّجَلِّي‏ الْأَعْظَم» [22]؛ محصول قلب مطمئن و نفس مطمئنّه خویش را در قالبِ بیانات به منصه ی ظهور رسانده اند. هرچند رؤیت آن بسته به طهارت سِر است که «لا يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُون». [23] کلمات معصوم، معصوم کلمات و حجّت بر بقیه لغات و دست آوردهای بشری است، اما به هر حال در استفاده از این سرمایه و سرچشمه می باید از داشته ها و دانش متراکم به شرط صحّت و معیّت با سلامت بهره برد و آن را به کار فهم و فقه انداخت. به همین خاطر نمی توان از کنار بند بند، فراز به فراز و حرف به حرف شیوه شروع، آهنگ کلام و سخن محوری و متنی دعا، کیفیت افتتاح و اختتام و هندسه پر اعجاب رازگفته های آن بزرگواران به سادگی عبور کرد.

نگارنده با وجود ضیق مقال، آشفتگی حال و بضاعت مزجاة خویش سعی خویش را در این مقاله با هدف تبیین جایگاه ذکر تسبیح در ادعیه مبذول داشته و به قنوتِ قنوط (نا امیدی) از غیر حق، دل به دریا بزنیم، هرچند از لغزش و کاستی در امان نیستیم و نخواهیم بود. اما باید مجنون باشیم.

در ره منزل لیلی که خطرهاست شرط اوّل قدم آن است که مجنون باشی

 

شناسایی تسبیح

این واژه پر رمز و راز بسان معنای لغوی آن حقیقتی سیّال، شناور و در سریان و سرعت دارد. در عین بساطت لایه های معنایی و کاربردهای ظریف محتوایی دارد. به نظر اهل نظر زدودن نقاب از چهره پر نور آن مستلزم طهارت سِرّ و تبحّر در بحار نور و معنا دارد. گزافه نیست اگر بگوییم هیئت معنوی و ساختاری آن به قدری پر شتاب و پویاست که اگر محقّق متتبّع هرچقدر هم که ملتفت و مترصّد تلبّث و تکثّر آن در لباس لفظ و معنا باشد، باز نیز همچون ماهی در آب (چنانکه معنای لفظ سَبَحَ بیان شد) از دستان او خواهد گریخت. به راستی اگر هر پوینده ای در این درگاه ژرف از منشور گفتمان عصمت بهره نبرد راه به بی راهه خواهد برد و صِرف مراجعه به معاجمِ لغت دردی از او دوا نخواهد کرد و چیزی به دست او نخواهد داد. صد البته اینجا نیز به دستور خود آن حضرات از دسترنج و ماحصل فکر بشری خود را بی نیاز ندانستیم و هرچه و هر که به روشنتر شدن گوشه ای از صباحت سیمای تسبیح کمک کرده بهره برده ایم.

 برای آنکه راه را برای شما مخاطب ارجمند نزدیک کنیم از بین آراء لغویون دو نظر برجسته که جامع افراد بحث و مانع اغیار بود برگزیده شد. هر چند برای فهم جامع تر در اینگونه مباحث نباید اسیر افکار ظاهری در این فن شد و از سرچشمه زلال قران و عترت به نحو ثانوی بهره برد.

ابتدا محقق می باید در نقش جامعه قرآنی و نقشه راه ارائه شده توسط مفسّران حقیقی آن، ادبیات ثقلین را بدست آورده، سپس در سعی بین صفای آیات و مروه روایات و عرضه کردن محصول عقل بر آن دو، نتیجه ی سره و صحیحی بدست می آید. مراجعه صرف به این منابع ممکن است نور عقل و تدبّر را کمرنگ کند و از آن سو توقف و تحجّر در اقوال لغویون نیز فقط گرفتار شدن حباب حجاب خواهد بود. این دو رأی عبارت است از بیان صاحب المفردات فی غرائب القرآن راغب اصفهانی و مؤلّف گرانقدر التحقیق فی کلمات القرآن الکریم (عارف گمنام رجل الهی و عالم ربّانی مرحوم علاّمه حاج میرزا حسن مصطفوی تبریزی اعلی الله مقامه الشریف که انصافاً اثر گرانسنگ ایشان مثل سایر آثار آن بزرگوار بوی صلاح و فلاح و خضوع در برابر حق می دهد).

 امّا قول راغب: السبح : المرّ السریع فی الماء و الهواء و التسبیح تنزیه الله تعالی و اصله المرّ السریع فی عبادة الله. [24] سبح عبارت است از عبور و حرکت سریع در آب و فضا و تسبیح به معنی منزّه داشتن خداوند [نه به معنای جعل عملی] و اصل آن گذر سریع در طاعت خداست.( نکته ای در مرّ و مرور خوابیده که عبارت است از حرکت به اضافه ی گذر بر چیزی که نشان دهنده عبور از موانع و مقتضیات است در سیر بندگی چنانکه خواهیم گفت). راغب در ادامه می گوید : این حرکت سریع در آب و هوا در حرکت نجوم نیز استعمال شده است، مانند آنچه در قرآن کریم آمده است. لاَ الشَّمْسُ يَنْبَغي‏ لَها أَنْ تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَ لاَ اللَّيْلُ سابِقُ النَّهارِ وَ كُلٌّ في‏ فَلَكٍ يَسْبَحُون [25] (جالب آنکه در عبارت کلّ فی فلک ، معنای سباحت یعنی حرکت شناور و دورانی در هیئت ظاهری لفظ نیز به چشم می خورد. بطوری که می توان آن را معکوس خواند بدون آنکه هیچ تغییر معنایی رخ دهد). چنانچه به تاخت و تاز اسب ها نیز اطلاق شده است و در قرآن اینگونه آمده: وَ السَّابِحاتِ سَبْحا ً[26]. مجموع عبارات و معانی تسبیح به ملاحظه ذات حق عبارت است از: تنزیه حق از عیب و نقص و حرکت سریع و سبک بار در عبادت و طاعت الهی.

و امّا قول علاّمه مصطفوی که از هر جهت حق مطلب را ادا کرده است. ایشان بیان داشته ­اند: انّ الأصل الواحد في هذه المادّة هو حرکة فی مسیر الحق من دون انحراف و نقطة ضعف أو کون الحقّ منزّه عن نقطة ضعف فیلاحظ فیها جهتان؛جهة الحرکة في مسیر الحق و جهة التباعد عن الضعف و بهذا یظهر الفرق بینها و بین مواد التنزیه و التقدیس و التبرئة و التبعید و التزکیة و التخلیة و التهذیب و التطهیر و الفراغ و التفصیل و التحنیهة و التخلیص و نظائرها .[27]در نظر علاّمه و بر مبنای اصل واحد که محور آن حفظ هویّت معنا در لباس الفاظ و کاربردهای گوناگون است . تسبیح عبارت است از حرکت در مسیر حق بدون انحراف و ضعف و فتور و منزّه دیدن و یافتن حق در مقام معرفت از هر کاستی و کمبودی. در ادامه ایشان در تبیین معنای محوری تسبیح قائل به تفصیل شده اند و در مقایسه با کلماتی که هم مرز و بلکه مندرج در معنای آن هستند باملاحظه دو وجه به بیان نکته ای دقیق می پردازند و می فرمایند: دو جنبه سلب و ایجاب در ماده کلمه و در مقایسه با اقران و اشباه و نظائر آن مذکور است. اوّل حرکت شتابنده در مسیر حق (جنبه ایجاد و اثبات) و دوم دوری جستن از ضعف و نقص در این تکاپو. به ادامه بیان علامه مصطفوی توجّه فرمایید:

فإنّ الحقیقة فی المادة انما یختلف مصادیقها اختلاف مواردها فان الحرکة فی مسیر الحق مع التباعد عن الانحراف و الضعف والنقص انّما یتحقّق فی السباحة فی الماء بحسن الجریان و النظم فی الحرکة من دون انحراف و غور و فی الخیل بالنظام فی المسیر و بحسن الجری و لطفه و فی الانسان من جهة الحیاة المادیة بحسن العمل و الاجتهاد فی تأمین المعاش و رفع حوائج نفسه و غیره و من جهة الروحانیة بحسن العمل و السعی و التهذیب و التنزیه عن السوء و التباعد عن الضعف و تحصیل الفراغ و تحقّق التخلیه عن المشاغل النفسانیة و التنفّل و حمدالله و تعظیمه و فی النطق و الکلام بحسن جریانه من جهة الفصاحة و البلاغة و إدامة بیانه و إتمامه و في الله عزّ و جلّ مع التنزّه و التباعد عن انحراف و مکروه و سوء. و الفرق بین السبح و التسبیح انّ السبح لازم و یستعمل فی موارد یتحقّق الجریان و التنزّه بطریق طبیعی ، و التسبیح هو جعل شیء آخر فی هذا الجریان و التنزّه و هو متعدٍّ و في کلّ مورد یختلف الکلمة باختلاف الموضوعات فالسبح في کلّ فی فلک یسبحون و السابحات سبحاً. [28].

چکیده بیان ایشان در این بخش آن است که هویت کلمه به اختلاف موارد مصادیقش گوناگون اما ماهیتش محفوظ و این را با چند مثال قرآنی تبیین می کند. می فرمایند در مادّه سبح سباحة (شناکردن) به زیبایی نظم و حسن حرکت در آب و در اسب ها به نظم  در سیر و حسن و لطف و انتظام آن معنا می شود و در انسان و حیات ظاهریش عبارت می شود از : تلاش نیکو و شایسته جهت تأمین معاش و برطرف کردن نیازهای خویش و دیگران. اما در بعد روحانی و ملکی او، بندگی شایسته و تلاش و حرکت در پیراستن و پالایش نفس از بدی ها و دوری از کم تحرّکی و ایستایی در طاعت و سیر الی الله (و البته سبکبار رفتن) و بالأخره خالی کردن صحنه دل از مشغله ها، پراکندگی ها و کثرات و به طور کلّی از هر چه نزد حق ناپسند است.

 امّا تسبیح در مورد حق تعالی به ملاحظه ذات، جریان امر الهی بر حق ثابت و مطلق پیراسته و منزّه از کاستی و کمبود معنا میشود. آنگاه تفاوت بین سبح و تسبیح در اولی (سبح) سیری طبیعی و جبلی و در مورد دوّم (تسبیح) واسطه قرار دادن چیزی (تنزیه نفس به معنای پاکیزه کردن آن از شائبه و شرک) است. پس اجمالاً روشن شد که لااقل چهار خصیصه در تسبیح ملحوظ است. اوّل: اصل حرکت، دوّم: شتابندگی، سوّم: کنار زدن موانع در حین حرکت (این معنا به اجمال در لفظ مرّ اشراب شده است) و چهارم: حرکت جهت دار و هدفمند ملازم پاکیزگی و پالایش .

 

استعمالات تسبیح در قرآن

اکنون برای هرچه وجدانی شدن یافته های داشنوران ،  دل را به دریای قرآن می زنیم و در کنار کرانه این فیض زیر رواق منظر جانان به کناری نشسته و سبوی حکمت می نوشیم . در قرآن کریم واژه «تسبیح» با همه مشتقاتش نود و دو بار استعمال شده است و به قدری موضوعات و آفاق مطروحه در آن وسیع است که از حوصله ، همّت و دانش این قلم خارج است بنابراین حول طایفه ای از آیات طواف می کنیم و طالبان تفصیل را به مراجعه به مناشیء ارجاع می دهیم.

الف: آیاتی که به بیان تسبیح مطلق و سریان آن در همه هستی می پردازند:

"سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزيزُ الْحَكيم" [29]

"يُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ الْمَلِكِ الْقُدُّوسِ الْعَزيزِ الْحَكيم" [30]

"تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فيهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبيحَهُمْ إِنَّهُ كانَ حَليماً غَفُورا" [31]

"أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الطَّيْرُ صَافَّاتٍ كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبيحَهُ وَ اللَّهُ عَليمٌ بِما يَفْعَلُون"[32] .

این طایفه از آیات روی هم رفته و فارق از بحث های مفصّلی که در باب وجودی یا اظهاری بودن تسبیح بیان می شود بیانگر سیر تسبیحی است . عبادت جهانی ذرّات هستی، هرکدام به صنوف لغات و اظهار قول از ناحیه مخلوقات اشعار دارد اعم از آنکه قولاً و اظهاراً، علماً و معرفتاً یا عملاً و ریاضتاً، طوعاً او اضطراراً (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم،مادّه سبح) باشد. هر چند هر آیه ای آیت و آیینه ای از جمال دل آرای حق مطلق است، اما به فراخور بحث حاضر عرض می کنیم که این معنا عبارت است از حرکت بی وقفه و وجودی همه کائنات به سوی کمال مطلق، حرکتی که با دریافت درک و شهود و رؤیت هر موجودی از نقص و فقر و عجز خود شروع می شود و طبعاً هیچ جا (سماوات و ارض) و هیچ وقت (سبّح،یسبّح) متوقّف نمی شود چرا که مربوب رب از این ربطیت و افتقار هرگز جدا نخواهد شد. پس هیچگاه بی نیاز نخواهد شد. بنابراین حرکت کمالی او نیز هرگز به ایستایی مبدّل نمی شود چرا که هر جا که نیاز است حرکت است و آنجا که حرکت نیست نیازی نیست. کمال مطلق اینگونه است: وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْغَنِيُّ الْحَميد.[33] يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميد [34].

 ملاحظه می کنید که فقر عامل حرکت تسبیحی و حبّی است و در لحظه به لحظه این حرکت عبد، خدای بی نیاز حمید را برطرف کننده نیازهایش و محبوب مطلقش می یابد؛ لذا دعا و تسبیح هرگز از هم جدا نمی شوند. (دقّت کنید) سرّ اینکه در جای جای قرآن تسبیح و حمد کنار هم و با هم ذکر شده همین نکته پیشین است. چرا که در این سفر پر شتاب هر چه پیشتر و بیشتر برود نیاز خود را بیشتر و لطف حق را پر فیضانتر می یابد.

به همین جهت هرچه سعه وجودی بیشتر، درک فقر بیشتر و هرچه این درک بیشتر، سریان لطف بیشتر. امام چون خود را فقیرترین می یابد همیشه دعایش مستجاب است. چون وجود مسابق خیر است و هر چه از زمین بیشتر فاصله می گیری به مرکّب تسبیح و دعا، تضرّع و انابه و ناله و احساس خطر افتادن از چشم محبوب بیشتر میشود. این است دلیل فریادها و عشق بازی های خلوت شب اولیا. البته داعی بر دعا و تسبیح حبّ محبوب است که در لباس فقر و افتقار و اظهار راز و بیان نیاز خود را نشان می دهد. تفاوت دعاهایی که مشتمل بر تسبیحات متعدّده است با غیر آن در همین شکل مناجات (رازگویی و اشتمال بر توحید محض) جلوه گر است، بطوری که سنخ اینگونه ادعیه از بقیه ممتاز است و گاه در آن به حسب ظاهر هیچ مسألت و حاجتی دیده نمی شود و صرفاً فریاد توحید و بندگی است .

 

حضور تسبیح در ادعیه

اکنون نوبت آن است که قدری در حقیقت دعا و سپس اشتمال آن بر تسبیح سخن بگوییم. دعا از ریشه دعو به معنای مطلق خواندن است و حاجت خواستن ، و استمداد فرع بر معنای آن و مندرج در آن است. بیضاوی و زمخشری نام نهادن و نسبت دادن را به معنای دعا نزدیک دانسته اند و صاحب مجمع، شیخ طبرسی خواندن و نامیدن را به نحو تردید بیان کرده است. همو می گوید: مطلق خواندن و ندا که ملازم بلند کردن صدا است دعا می باشد . بنابراین ندا اخصّ از دعا است و نوعاً بدون بردن اسم و دعا خواندن همراه با اسم بردن مدعوّ. البته ندا را مجرّد اظهار صدا نیز گفته اند . پایان کلام صاحب مجمع.

مؤلّف التحقیق نیز در تعریف اصل واحد دعا چنین گفته است: انّ الأصل الواحد في هذه المادّة هو طلب شي‏ء لأن يتوجّه اليه أو يرغب اليه أو يسير اليه، ففي كلّ مورد بحسبه.[35]

با توجه به موارد بالا و استعمالات قرآنی و روایی ، جوهره مطلب عبارت است از اقبال به حق در مقام محضریت که گاه مشتمل بر طلب است و نه طلبکاری و گاه اظهار محبّت در مقام ذاکریّت (بین دعا و ذکر تفاوتی است که به نظر نگارنده ، در تفاوت همین مقام محضریت(دعا) و به صورت مطلق که ذکر است. آنجا که لزوماً خواهش و نیایشی در کار نیست هرچند اثر خاصی بر آن مترتّب است).

عصاره همه بحث های ناظر بر سرّ تکرار تسبیح در ادعیه کماًّ و کیفاً بطور خلاصه در سه وجه مجتمع است:

  1. در ابتدای ادعیه به جهت تمجید، اظهار عجز، تعظیم عبد در برابر مولا، شکر، آمادگی، درک فقر وجودی و توجه به مبدأ فیض، تنزیه و ایجاد آمادگی و فراهم کردن بستر فرود فیض.
  2. در متن ادعیه به جهت عرض حاجت و مناجات و بیان حال تقصیر در عبودیت.
  3. در انتهای ادعیه به جهت رجوع به مقام استغفار، اظهار تذلّل و عجز از بیان اوصاف الهی و شناخت و بندگی او و بیان عذر و تقصیر و رجوع در مقام انابه و عبودیت محضه. تمام موارد فوق الذکر با احصاء فراوان و دقت در مضامین بدست آمده و انشاء الله طی اثری مستوفی جداگانه به تفصیل این مبانی و معانی خواهیم پرداخت . گفتنی است سنخ و جنس ادعیه و اذکاری که شامل ذکر تسبیح است برای ورود در عالم ولایت و پاکی مدخلیت و موضوعیت دارد.

در اینجا با ذکر چند دعا، این ارتباط و اشتمال را توضیح داده و به روش تطبیقی و تنزیلی از مصادیقی شروع می کنیم که صدر و ساقه آن تسبیح باشد اوّلاً و در وهله بعد دعاهایی که به ترتیب، اشتمال کمتری بر مشتقّات تسبیح دارند و سوّم مأثوراتی که صرفاً بیان موردی در این موضوع به چشم می خورد به اضافه آنکه اصل سیر تسبیح و تنزیه در سراسر آن به ملاحظه مبنا و نه صِرف تصریح لفظ به چشم می خورند.

  1. دعای مجیر.
  2. دعای صحیفه شامل اثار و فضائل عجیب.[36]
  3. دعاء الفرج.
  4. دعای عشرات.
  5. دعای جوشن کبیر.
  6. دعای ادریس در سحرهای ماه مبارک رمضان مشتمل بر اسرار عظیمه.
  7. دعای تسبیح هر روزه ماه مبارک(نوع ادعیه این ماه بخصوص در کتاب شریف اقبال محتوی تسبیح می باشد)
  8. ادعیه ماه مبارک رجب نیز فراوان شکل و شاکله تسبیحی دارد (و این بخاطر آن است که چنانکه پیشتر گفتیم ذکر تسبیح مقدّمه و مدخل ورود در عالم تسبیح و ولایت و اولین گام در جهت تخلیه ملک دل از زوائد و تعلّقات و تحلیه به پاکی است).
  9. ادعیه تسبیحی از حضرات معصومین به تکرار، بویژه از وجود اقدس صدیقه کبری سلام الله علیها.

 

نتیجه:

در اقلیم طلب، مبدأ خواست عبارت است از نیاز که منشأ آن رؤیت تعلّق همه جانبه ی عبد به مولا که باعث بر دعاست و از آن سو محبت به محبوب مطلق که داعی بر نجواست . پس در یک کلام چه در قوس صعود و چه در قوس نزول، مبدأ و منتهای بندگی، وجدان انفعال نفس در برابر فعاّل ما یشاء است. به همین جهت است که بزرگان مفاد ذکر تسبیح را در دو بعد سلب و ایجاب، انشاء و اثبات، فقر و غنا بر محور چهار حقیقت دانسته اند:

1)هر چه پاکی و کمال است از آنِ خدای سبحان است. (معنای سبحان در کلام امیر مؤمنان همان تعظیم از طرفی و تنزیه از سوی دیگر است).

2)هر چه نقص و عجز و کاستی و کوتاهی از ناحیه عبد است.

3)خدایا! هر چه کمال و پاکی است به من عطا فرما . (در مقام دعا)

4)هر چه ظلمت و کوتاهی در مقام عبودیت است از من بگیر.

لا إله إلّا أنت سبحانک انّی کنت من الظالمین

 

 --------------------

[1] . قُلْ ما يَعْبَؤُا بِكُمْ رَبِّي لَوْ لا دُعاؤُكُمْ فَقَدْ كَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ يَكُونُ لِزاما (فرقان: 77).

[2] . حلّى، عدة الداعي و نجاح الساعي، ص 29.

[3] . كلينى، الكافي، ج ‌2 ص 467.

[4] . (معارف جملی آن دسته از حقائق آسمانی است که در این عالم لباس اجمال پوشیده و صحیفه وحی و منطق عصمت شارح و مفسر و مفصِّل آن است).

[5] . يس: 83.

[6]. الإسراء: 1.

[7] . النصر: 3.

[8] . طوسی، مصباح المتهجد، ص 301.

[9] . سوره أعراف: 172.

[10] . سوره ص: 75.

[11] .سوره أنعام: 90

[12] . سید رضى، نهج البلاغة، ص 342.

[13] .سید رضی، همان، ص 29.

[14] .  سید رضی، همان، ص 205.

[15] .سوره فاطر: 10.

[16] . سوره إنسان: 21.

[17] . (سنخ ادعیه صحیفه سجادیه ناظر به همین معناست) .

[18] . کلینی، کافی، ج 1 ص 23.

[19] . سوره صافات: 84.

[20] . قمی، سفینة البحار، ج 2 ص 268.

[21] . مجلسى، بحار الأنوار، ج ‌89 ص 107.

[22] . كفعمى، البلد الأمين و الدرع الحصين، ص 183.

[23] . سوره واقعة: 79.

[24] . راغب اصفهانى، مفردات ألفاظ القرآن، ص 392.

[25]  .سوره يس:40.

[26] .سوره نازعات: 3.

[27] . مصطفوى، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج ‌5 ص  21.

[28] . مصطفوى، همان، ج 5 ص 22.

[29] . سوره صف: 1.

[30] . سوره جمعة: 1.

[31] . سوره إسراء: 44.

[32] . سوره نور: 41.

[33] . سوره حج: 64.

[34]  .سوره فاطر: 15.

[35] . مصطفوى، همان، ج 3 ص 217.

[36] . ابن طاووس، مهج الدعوات و منهج العبادات، ص 79 – 84.

منشورات
k