سخنی پیرامون امام زین العابدین عليه‌السلام

سخنی پیرامون امام زین العابدین عليه‌السلام - شهید مرتضی مطهری 

استاد مطهری از اندیشمندان، نویسندگان، سخنرانان و علمای معاصر شیعه و اسلام بوده است. ایشان آثار بسیاری در زمینه ی مسائل اعتقادی و همچنین اهل بیت عصمت و طهارت عليهم‌السلام را مطرح کرده و نوشته ها و سخنرانی های زیادی را پیرامون موضوعات مهم و شبهات مطرح در زندگی اهل بیت عليهم‌السلام از خود به جا گذاشته اند. 

 

شهید مرتضی مطهری

 

متن زیر از کتاب پر محتوای "سیری در سیره ائمه اطهار" پیرامون زندگی و شخصیت منحصر به فرد حضرت امام سجاد عليه‌السلام می باشد: 

وجود مقدس زین العابدین عليه‌السلام قهرمان معنویت است. (معنویت به معنی صحیح آن)؛ یعنی یکی از فلسفه های وجودی فردی مثل علی بن الحسین این است که وقتی انسان خاندان پیغمبر را می نگرد – هرکدامشان را، علی بن الحسین را که یکی از آنهاست – می بیند معنویت اسلام یعنی حقیقت اسلام، آن ایمان به اسلام تا چه حد در خاندان پیغمبر نفوذ داشته است؛ و این خودش یک مسئله ای است. انسان وقتی که مردی همچون علی بن ابی طالب را می بیند، آن که از کودکی در زیر دست پیغمبر تربیت و بزرگ شده و در آن نفس آخر پیغمبر سر پیغمبر در دامان او بود که جان به جان آفرین تسلیم کرد، این مردی که از کودکی در خانه پیغمبر بود و هیچ کس به اندازه او با پیغمبر نبوده است آری انسان وقتی زندگی علی را می نگرد می بیند سراسر ایمان به پیغمبر اکرم است و انسان از آینه وجود علی پیغمبر را می بیند. این چه بوده است که مردی مثل علی سراسر ایمان –به پیغمبر بوده است.-


عبادت امام


اهل بیت پیغمبر همه شان این چنین اند. واقعا عجیب است . انسان وقتی علی بن الحسین را می بیند، آن خوفی که از خدا دارد، آن نماز هایی که واقعا نیایش بود و واقعا – به قول الکسیس کارل – پرواز روح به سوی خدا بود (نمازی که او می خواند این طور نبود که پیکرش رو به کعبه بایستد و روحش جای دیگری بازی کند؛ اصلا روح کأنه از این کالبد می رفت)آری، انسان وقتی علی بن الحسین را می بیند با خود میگوید این اسلام چیست؟ این چه روحی است؟


این همه آواز ها از شه بود          گرچه از حلقوم عبد الله بود


وقتی انسان علی بن الحسین را می بیند کأنه پیغمبر را در محراب عبادتش در ثلث آخر شب یا در کوه حرا می بیند. یک شب امام مشغول همان نیایش و دعایی بود که خودش اهل آن دعا بود؛ یکی از بچه های امام از جایی افتاد و استخوانش شکست که احتیاج به شکسته بندی پیدا شد. اهل خانه نیامدند متعرض عبادت امام شوند، رفتند و شکسته بند آوردند و دست بچه را بستند در حالی که او از درد فریاد می کشید. بچه راحت شد و قضیه گذشت.

این مطلب را نیز بخوانید: پیامبر شناسی در صحیفه سجادیه 

هنگام صبح امام دید دست بچه را بسته اند. فرمود: چرا چنین است؟ عرض کردند: حریان اینطور بود. كِی؟ دیشب در فلان وقت که شما مشغول عبادت بودید. معلوم شد که آنچنان امام در حال جذبه به سر می برده است و آنچنان این روح به سوی خدا پرواز کرده بود که هیچ یک از آن صدا ها اصلا به گوش امام نرسیده بود.

 

شهید مرتضی مطهری

 

پیک محبت


زین العابدین پیک محبت بود. این هم عجیب است: راه می رفت، هرجا بی کسی را می دید، هرجا غریبی را می دید، فقیر و مستمندی را میدید، کسی را می دید که دیگران به او توجه ندارند، به او محبت می کرد. او را نوازش می کرد و به خانه خودش می آورد. روزی یک عده جذامی را دید (همه از جذامی فرار می کنند و آن که فرار می کند از سرایت بیماری اش می ترسد، ولی این ها هم بنده خدا هستند.) از این ها دعوت کرد، اینها را به خانه خود آورد و در خانه خود از این ها پرستاری کرد. خانه زین العابدین خانه مسکینان و یتیمان و بیچارگان بود.


خدمت در قافله حج


فرزند پیغمبر است. به حج می رود. امتناع دارد که با قافله ای حرکت کند که او را می شناسند. مترصد است که یک قافله ای از نقاط دور دست که او را نمی شناسند پیدا شود و غریب وار داخل آن شود. وارد یکی از این قافله ها شد. از آن ها اجازه خواست که به من اجازه دهید که خدمت کنم. آنها هم پذیرفتند. آن زمان که با اسب و شتر و ... می رفتند ده دوازده روز طول می کشید. امام در تمام این مدت به صورت یک خدمتگزار قافله در آمد. در بین راه مردی با این قافله تصادف کرد که امام را می شناخت. تا امام را شناخت رفت نزد آنها و گفت: این کیست که شما آورده اید برای خدمت خودتان؟ گفتند: ما که نمیشناسیم. جوانی است مدنی ولی بسیار جوان خوبی است. گفت: بله، شما نمی شناسید، اگر می شناختید این جور به او فرمان نمی دادید و او را در خدمت خودتان نمی گرفتید. گفتند: مگر کیست؟ گفت : این علی بن حسین بن علی بن ابی طالب فرزند پیغمبر است. دویدند و خودشان را به دست و پای امام انداختند: آقا این چه کاری بود شما کردید؟ ممکن بود ما با این کار خودمان معذّب به عذاب الهی شویم، به شما جسارتی بکنیم. شما باید آقا باشید. شما باید اینجا بنشینید. ما باید خدمتگزار و خدمت کار شما باشیم. فرمود: نه من تجربه کرده ام وقتی که با قافله ای حرکت می کنم که مرا میشناسند نمی گذارند من اهل قافله را خدمت کنم. لذا من می خواهم با قافله ای حرکت کنم که مرا نمی شناسند، تا توفیق و سعادت خدمت به مسلمان و رفقا برای من پیدا شود.


دعا و گریه امام


برای علی بن الحسین فرصتی نظیر فرصت امام اباعبد الله پدر بزرگوارش پیدا نشد، همچنان که فرصتی نظیر فرصتی که برای امام صادق عليه‌السلام پدید آمد پیدا نشد، اما برای کسی که می خواهد خدمتگزار اسلام باشد همه مواقع فرصت است ولی شکل فرصت ها فرق می کند. ببینید امام زین العابدین به صورت دعا چه افتخاری برای دنیای شیعه درست کرده است؟! و در عین حال در همان لباس دعا امام کار خودش را می کرد.

این مطلب را نیز بخوانید: اشارات قرآنی تضمین و تلمیح در صحیفه سجادیه

بعضی خیال کرده اند امام زین العابدین چون در مدتی که حضرت بعد از پدربزرگوارشان حیات داشتند قیام به سیف نکردند، پس گذاشتند قضایا فراموش شود. ابدا! از هر بهانه ای استفاده می کرد که اثر قیام پدر بزرگوارش را زنده نگه دارد. آن گریه ها که گریه می کرد و یاد آوری می نمود برای چه بود؟ آیا تنها حالتی بود مثل حالت آدمی که فقط دلش می سوزد و بی هدف گریه می کند؟! یا می خواست این حادثه را زنده نگه دارد و مردم یادشان نرود که چرا امام حسین عليه‌السلام قیام کرد و چه کسانی او را کشتند؟ این بود که گاهی امام گریه می کرد، گریه های زیادی.
روزی یکی از خدمتگزارهایش عرض کرد: آقا! آیا وقت آن نرسیده است که شما از گریه باز ایستید؟(می فهمد که امام برای عزیزانش گریه می کند) فرمود: چه میگویی؟! یعقوب یک یوسف بیشتر نداشت، قرآن عواطف او را این طور شرح میکند: وابیَضًّت عَینَاهُ مِنَ الحُزنِ. من در جلوی چشم خودم هجده یوسف را دیدم که یکی پس از دیگری بر زمین افتادند...

سیری در سیره ائمه اطهار - شهید مرتضی مطهری

منشورات
k